۱۳۸۸ دی ۴, جمعه
طرح امنیت اجتماعی در مجلهی همشهری جوان
۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه
مؤتلفه و قانون اساسی
امام خميني: حرام است تعرض کردن به کسى که به من سب کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند، هر کارى بکند.
> صحيفه امام ج11
15 آذر 1358 / 16 محرم 1400
قم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
نمايندگان مجلس خبرگان استقبال عمومى از قانون اساسى من از آقايان که در اين مدت براى قانون اساسى و براى مجلس خبرگان زحمتکشيديد، تشکر مى کنم.
و اميدوارم که خدمت شما به اسلام مورد نظر صاحبان اسلام باشد.
و موفق باشيد که از اين به بعد هم همه با هم خدمت کنيم براى اسلام.
اين قانون اساسى که تحت نظر علما و کارشناسان اسلام تهيه شد موجب نگرانى بعضى اشخاص هست و من هيچ نگران نيستم.
قانون اساسى صحيح است.
و اگر بعض طوايف خيال مى کنند که آن چيزى که آنها مى خواهند در قانون اساسى نيست، اين يک اشتباه است.
و اين را بايد بدانند که اسلام براى همه است.
و قانون اساسى اسلام همه دردها را انشاءاللّه دوا مى کند.
و ما اميدواريم که اگر فرض کنيد که يک نقيصه اى در کار باشد، بعدها در مجلس شورا اين نقيصه رفع بشود.
نگران نباشند هيچيک از طوايف.
لکن همه توجه به يک مسئله داشته باشند و آن اين است که قدم به قدم، مشکلات بايد حل بشود ما از اول اين نهضت تا حالا مواجه با مخالفت دسته ها بوديم و الان که از اين جهت هم مايوس شدند، گمان مى کردند که قانون اساسى مورد توجه مردم نيست.
خيلى خوشحال شده بودند از اينکه راجع به شوراهاى شهر، مردم خيلى اقبال نکردند و آرزويشان اين بود که در قانون اساسى هم مردم اقبال نداشته باشند، لکن ديدند که اين قانون اساسى بهتر اقبال شد برايش، از اصل جمهورى اسلامى .
حالا البته من درست تحقيقا نمى دانم نسبت چى است.
لکن تا حالا که به ما گفتند نسبت از آن بالاتر است.
و حالا مايوس شدند بعض طوايف.
مى بينند که خوب اين قدم هم که برداشته شد.
ديگر چه بکنند? حالا افتادند به اينکه تظاهر کنند که ما اين قانون اساسى را نمى خواهيم، با قلدرى.
گروهکها و عناصر مخالف با قانون اساسى يک وقت يک حرف داشتند که بگويند قانون اساسى فلان جايش اشکالى دارد، بياييد اين اشکال را مثلا رفع بکنيد.
يک وقت اين است که افتادند به قلدرى و يک دسته از اشخاص مغرض، از بستگان رژيم منحوس پهلوى، از بستگان امريکا افتادند توى مردم.
يک دسته اشخاص ساده لوح هم تحت تاثير واقع مى شوند و خيال مى کنند که اينها يک نظر صحيحى دارند.
در صورتى که مسئله اين طور نيست.
اينها نظر صحيح ندارند.
و اينها از اول تا حالا قدم به قدم که مخالفت کردند، و حالا اين قدم هم برداشته شد و ديدند همه ملت تقريبا موافق با اين قانون اساسى هستند، حالا مى خواهند با قلدرى کار را پيش ببرند.
يعنى خيال مى کنند که در مقابل يک ملت که همه اين ريشه هاى فساد را دارد مى کند و کنده است، باز مى شود که يک عده اى قلدرى کنند و بگويند که ما نمى خواهيم اين را.
چطور مى شود در مقابل يک ملت چند نفر بگويند ما نمى خواهيم? اختيار دست شما نيست که نخواهيد يا بخواهيد، بخواهيد يا نخواهيد.
اين قانون اساسى تصويب شد و مردم به آن راى دادند.
قريب به اتفاق به آن راى دادند.
و ديگر دست و پا کردن صحيح نيست.
اختلاف افکنى، از گناهان کبيره و من امروز به همه ملت، به همه طوايف، به همه گروهها عرض مى کنم که امروز شما مخالفتان امريکاست، مخالفتان دولتهاى بزرگ است.
امروز مملکت شما مقابل با يک همچو قدرتهايى است.
شما اگر اسلام را قبول داريد، خوب مملکت اسلامى را هم بايد قبول داشته باشيد، و اسلام در خطر است.
و اگر ملى هستيد، خوب ملت شما در خطر است، کشور شما در خطر است.
امروز بياييد باز تظاهر کنيد و اين او را بزند او او را بزند، و اين طور مسائل واقع بشود، نه امرى است که عقل او را قبول بکند.
برخلاف موازين عقلى است و برخلاف شرع است بلااشکال.
و از گناهان کبيره است که معلوم نيست که اگر کسى الان اسلام را صدمه بزند اصلا قابل اين باشد که توبه اش هم حتى قبول بشود.
بايد اشخاص روشن، اشخاص صحيح، اين ريشه هايى که مى خواهند اين کارها را بکنند، اين فسادها را ايجاد بکنند، غائله مى خواهند درست بکنند، اينها را نصيحت کنند.
به اينها بگويند که آخر شما مسلمان هستيد.
چرا مسلمان بايد با اسلام مخالفت کند.
شما نمى دانيد که داريد با اسلام مخالفت مى کنيد.
شما نمى دانيد که الان با مملکت اسلام داريد مخالفت مى کنيد.
شما نمى دانيد که اگر اختلاف بين خود ما واقع بشود نتيجه اش را امريکا مى برد و دولتهاى بزرگ.
شما نمى فهميد اين را.
يا مى فهميد و تعمد داريد.
ملت حالا بايد موازين دستش باشد، هر کس مى خواهد باشد، کسانى که امروز غائله ايجاد مى کنند، اختلاف ايجاد مى کنند، اين کسان را بشناسند که اينها عملشان صحيح نيست.
و به اسم فلان آقا يک غائله ايجاد مى کنند، به اسم فلان شخص يک غائله ايجاد مى کنند.
اينها نه مورد نظر فلان آقا و فلان انسان است.
اينها يک اشخاصى هستند مى خواهند غائله ايجاد کنند.
و اين غائله هم به نفع امريکا تمام مى شود.
به ضرر اسلام تمام مى شود.
مخالف شرع اسلام است.
از گناهان بسيار بزرگ است.
امروز اين اختلافات را از آن دست بردارند.
پيام به عموم ملت من اين را اعلام مى کنم که اگر کسى به من سب(1) بکند، فحش بدهد، عکس من را پاره کند، احدى حق ندارد که به او تعرض بکند.
حرام است تعرض کردن به کسى که به من سب کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند، هر کارى بکند.
احدى حق ندارد در اين وقتى که ما گرفتار هستيم در اين مصيبت بزرگ، با او مقابله کند تا اينکه به زد و خورد برسد و غائله ايجاد بشود.
امروز آرامش ما مى خواهيم.
غائله نبايد ايجاد بشود.
بايد همه با هم دست به هم بدهيد و ايجاد غائله نشود.
همه دست به هم بدهيد.
آرامش خودتان را حفظ بکنيد.
و همه توجه به اين داشته باشيد که اين گرفتاريهائى که الان براى ملت ما پيش آمده است، اين گرفتاريها رفع بشود.
اين را من به همه ملت مى گويم.
به کردها عرض مى کنم.
به بلوچها عرض مى کنم.
به ترکها عرض مى کنم.
به فارسها عرض مى کنم.
به سيستانيها عرض مى کنم.
به بلوچستانيها عرض مى کنم.
به عربها عرض مى کنم.
به همه ملتها عرض مى کنم.
امروز اسلام در مقابل کفر واقع شده .
قضيه ايران نيست، قضيه اسلام است.
اسلام امروز در مقابل کفر واقع شده .
همه ملتها بايد با ما موافقت کنند.
همه بايد اختلافاتشان را کنار بگذارند و با ما موافقت بکنند.
سر يک امور جزئى چرا بايد با هم اختلاف بکنند? دستهاى مرموز براى اختلافافکنى من ديشب شنيدم که يک اختلاف اينجا واقع شده .
خدا مى داند که من چقدر متاسفم از اين معانى که يک عده جاهل، يک عده اشخاصى که بى اطلاع از مسائل و از ريشه هاى مسائل هستند، اين يک چيزى، يک کسى يک کارى مى کند يک کس ديگر مى زند او را.
اشخاصى هستند مى خواهند غائله ايجاد کنند.
در همان سابق هم اين طور بود که يکى از خود سازمانيها(2) يکى را مى کشت، مردم خيال مى کردند آن کشته ، مى ريختند به هم، بعد غائله ايجاد مى شد.
حالا ممکن است که يک کسى از همان ريشه هايى که سابق بوده حالا باشد، يک غائله ايجاد کند، يک کسى را بکشد، يک کسى را بزند، بعد اسباب اين بشود که يک مملکت به هم بريزد.
اين کارها برخلاف شرع است.
برخلاف انسانيت است.
برخلاف مليت است.
دست از اين کارها بردارند.
چرا اين کارها را مى کنند? چه شده است که حالا شما به جان هم افتاديد? چرا بايد به جان هم بيفتيد? خداوند انشاءاللّه همه شما را حفظ کند و اين مملکت را از شر دشمنان انشاءاللّه حفظ کند.
و ما را
۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه
سبزیم پس دموکرات میشویم
سهراب مستوفی
چهار ماه پس از تقلب گسترده در انتخابات هنوز جامعه به دنبال مطالباتش است و علیرغم انواع تهدید، توبیخ، بیاحترامی و جنایت از سوی استبدادطلبان، نه تنها سرخوردگی و عقبنشینیای از مواضعش ندارد بلکه پیش هم میرود، شاید پیش از انتخابات که کسی تصور این تقلب را نمیکرد همه نگران فردای انتخاب شدن میرحسین موسوی بودند و در فکر برنامه و استراتژیای برای پیشبُرد مطالباتشان و همچنین خروج از وضعیت نامناسب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی وقت و یا راهکاری را برای برون رفت از مشکلات و آزار و اذیتی که جناح بازنده پس از انتخابات به بار خواهد آورد -مانند دوره 76-84- میجستند، از شب 22 خرداد و پس از شعبدهبازی وزارت کشور، نگرانیهای مردم در مورد نتیجه و تایید انتخابات بود، همه سبز پوشیدند با سکوت راهپیمایی کردند و اگر شعاری میدادند "رأی من کو؟" و "رأی منو پس بگیر" بود و نقطۀ اوج این دوره سبز شدن فوتبالیستها بود، این بود خواست جنبشی که آن روزها فقط جنبش سبز بود، اما پس از نماز جمعه بیستونهم و کشتار 30 خرداد که سوال عمومیِ مطرح در مورد ادامه جنبش بود شرایط تغییر کرد، ملت علیرغم خشونت سنگین، تجاوز و ربایش از سوی استبداد طلبان، مسالمت آمیز و با شعور جمعی به راهش ادامه داد، در کنار آنکه علیه دیکتاور و مستبد شعار میداد به جذب حداکثری روی آورد تا آنجا که حتی گروهی از آنها که به محمود احمدینژاد رای داده بودند را نیز به جنبش پیوند زد، دولتمردان و زندانیان دیروز، زن و مرد، پیر و جوان، مرفه و مستمند، محجبه و بد حجاب، جانباز و کاسب، استاد و دانشجو، ، مؤمن و لائیک در کنار هم و دست در دست، مقاومت و راهپیمایی کردند نماز خوانند و علیه استبداد شعار دادند، هادی غفاری قهرمانشان شد، خاطرات تلخی که از کروبی داشتند را زدودند و موسوی را نه نخستوزیر دوران جنگ که رییسجمهور دوران گذار دانستند و جنبش ضد استبدادیِ فرا ایدئولوژیک را به دنیا آوردند، همراه و همگام با این حرکت، ایرانیان خارج کشور- که به دلیل دوری از کشور و تاثیر رسانههای خارج، سالها در حال و هوای دیگری سیر میکردند - چنان آبروی خویش و سرزمینشان را خریدند که کمتر کسی باور میکرد و مطمئناً اگر آنان نبودند این مقدار همبستگی جهانی با این جنبش هم نبود، ، از نوام چامسکی تا طراح لباس در میلان مچبند سبز انداختند و گروههای موسقی سبز خواندند، دهها شهر دنیا را سبز کردند و این همه در غیاب رسانهها از صحنه نبرد بود، چنان ازسایر مستبدین مانند مجادهین خلق و سلطنت طلبان دوری کردند که آنان برای ادامه حیاتشان یا سبز شدند و یا کنار رفتند و در یک
کلام جنبشی را که داخل کشور به دنیا آورد آنان به دنیا معرفی کردند. داخل و خارج از کشور در یک کنش و واکنشِ پیشرو، جنبش سبز را بالنده و پیوسته کردند و میدانیم که این هم نانوشته، هم بدون هماهنگی و هم فاقد فرماندهی بود. ما پس از سالها ملت شدیم، ملتی با آبرو و محترم، جنبشی داریم که فقط سبز و نگران معیشت روزمره نیست بلکه ضد استبداد و بلندنگر و بسیار قدرتمند است، مورد حمایت همه آزادیخواهان جهان است آنقدر که در تصمیمگیری رهبران دنیا در مراوده با دولت استبدادی ایران- و حتی با خودشان- تأثیر میگذارد، جنبش ملت ما پویاست و اکنون با فرادستی و پیشدستی مناسبتهایی که جمهوری اسلامی به نفع خود ساخته و یا مصادره کرده بود و سالها از آن برای اهداف نامشروعش بهره میبرد را به روز وحشت و هراس حکومت استبدادی بدل کرده است آنچنانکه پس از روز قدس و اعتراف استبدادیان به حضور میلیونی سبزها، نگران 13 آبان و 16 آذر و حضور صبح و الله اکبرهای شب 22بهمن هستند.
و اکنون پاسخ سوالی را که در مورد ادامه و حیات جنبش از خود میپرسیدیم نه تنها برای ما سبزهای ضد استبداد، حتی برای روسیاهان مستبد و سایر ممالک نیز کاملاً واضح و روشن شده است و حال که همه به عظمت، تداوم و پویایی این جنبش ضد استبدادی پی بردهاند؛ زمان حفاظت از دستاوردهای عظیم و بینظیری چون همزیستی، همبستگی و بخشش که حاصل این جنبش است فرارسیده تا در فردای دموکراسی آن را پایه و اساس حکومت قرار دهیم.
۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه
وقتی همه مجرمیم
برای نخستین بار در ایران رسماً از زبان عالیترین مقام اعلام شد باور به یک موضوع (در حقیقت باور نکردن یک موضوع) که اتفاقاً مسألهای مذهبی و ایدئولوژیک هم نیست، «جرم» تلقی میشود. این نوع جرم چون از جنس عقیده و باور است، عامدانه هم نیست، کاملاً غیرارادی است. بعد از انتخابات عدهای بی آن که قصد بدی داشته باشند، مجرم شدهاند. باور کردن یک ادعا امری نیست که کسی برای آن تصمیم بگیرد. هر کسی با توجه به دادههایی که از بیرون (دنیای واقعی) کسب میکند و پیشزمینههای ذهنی که دارد بی آن که تصمیمی بگیرد یا موضوعی را باور میکند یا باور نمیکند. البته میتوان با استدلال کردن و ارائهی دادههای جدید این باور را تغییر داد، اما جرم تلقی کردن آن و به تبع آن مجازات کردن افراد راه تغییر باور مردم نیست.
بنا به گفتهی شهردار تهران نزدیک به سه و نیم میلیون نفر در تهران در تظاهرات اعتراضی 25 خردادماه شرکت کردهاند. بدیهی است این حرکتشان در حقیقت زیر سوآل بردن نتیجهی انتخابات بوده است. با این حساب علیالحساب سه و نیم میلیون نفر در تهران مجرم داریم. واقعیت این است که در روزهای دیگر هم مردم تهران حرکتهای مشابهی انجام دادهاند و قصد دارند باز هم انجام دهند. از آنجا که قاعدتاً برخی از این معترضان در روز 25 خرداد ممکن است در خیابانهای تهران نبوده باشند، این آمار باید افزایش پیدا کند. شهرهای دیگر هم گاه وبیگاه شاهد ناآرامیهایی از این دست بودهاند. این جرم فقط تهرانی نیست، سراسری است، حتا ایرانیان خارج از کشور هم مجرم زیاد داشتهاند. از سوی دیگر، جدا از افرادی که در تظاهرات شرکت میکنند، کسانی هستند که موقعیت شغلیشان یا وضعیت جسمیشان ایجاب میکند در تظاهرات شرکت نکنند، اما در محافل خصوصی انتخابات را زیر سوآل میبرند. پس آمار مجرمان سر به فلک میکشد.
این «جرم» جدید هم فراگیر است هم رو به رشد و راه روشنی هم برای پیشگیری از وقوع جرم وجود ندارد. عدهای از زندانیانی که چندین ماه در زندان بودند و چندین نفر با روشهای خاصی مشغول متقاعد کردن آنان بودند تا بالاخره باورشان عوض شد. این روش برای پیشگیری از جرم نه عملی است و نه مقرون به صرفه، ضمن این که بازدهی خوبی هم نداشته است. فقط تعداد اندکی از زندانیان تا کنون اعتراف کردهاند.
مجرم دانستن بخش عمدهای از مردم راهی معقول و شدنی نیست. زیرا اول باید جرمی با عنوان «باور نکردن یا زیر سوآل بردن نتیجهی انتخابات» تعریف و تصویب شود و بعد باید مجازاتش مشخص شود. از آنجا که بنا به گفتهی آقای خامنهای این جرم اصلیتر از بقیه جرایمی است که در وقایع اخیر رخ داده است و این اصلی و فرعی کردن مسائل حتا در مقایسه با فجایع کهریزک حائز اهمیت زیادی است، مجازات این جرم باید از مجازات مربوط به قتل و شکنجه و تجاوز هم شدیدتر باشد. ضمن این که قانون جدید باید عطف به ماسبق هم بشود تا شامل معترضان انتخابات اخیر شود. با توجه به این که آمار مجرمان بسیار بالا و میلیونی است، دستگاه قضایی باید چندین برابر گسترش پیدا کند تا بتواند به این جرایم رسیدگی کند. مسائل پیشپاافتادهتر دیگری هم بروز خواهد کرد از قبیل این که این مجازات با اصل آزادی بیان که در قانون اساسی تصریح شده است در تضاد خواهد بود.
قبلاً راه حلی برای بروز این نوع جرمها وجود داشت و تا حدود زیادی هم جواب میداد. چیز عجیبی وجود داشت به نام «فصلالخطاب». یعنی وقتی بالاترین مقام حرفی را مطرح میکرد، باید تمام مسئولان و مردم آن را باور می کردند. اگر چه روشن نیست آیا واقعاً قبلاً حرف «فصلالخطاب» را باور میکردند یا نه، اما در عمل تمام مسئولان وانمود میکردند که به آن باور دارند. معلوم نیست چه اتفاقی افتاد که بعد از این انتخابات «فصلالخطاب» ناگهان از کار افتاد. چندین بار فصلالخطاب اعلام شد اما هیچ فایدهای نداشت. عدهای از مردم و حتا مسئولان به خودشان اجازه دادند با وجود اعلام «فصلالخطاب» باز هم فکر کنند و از آن بدتر این که افکار مغایر با «فصلالخطاب» را بیان کنند. یا باید دوباره «فصلالخطاب» را به گونهای بازسازی یا احیا کرد که بعید به نظر میرسد یا این که جایگزین دیگری برایش پیدا کرد.
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
دولت مقتدر
دو نوع فرهنگ زندگی در ایران وجود دارد یکی فرهنگ رسمی است که تابع قوانین جمهوری اسلامی است و علیالقاعده تمام مسئولان و کارکنان وانمود میکنند که به آن اعتقاد دارند و عمل میکنند. اما فرهنگ دیگری هم وجود دارد؛ فرهنگ غیررسمی که به تدریج پس از جنگ در جامعه ریشه دوانیده و رشد کرده است. در این فرهنگ غیررسمی موازین جمهوری اسلامی تا جایی که جا داشته باشد نادیده گرفته میشود، در نتیجه تا حد زیادی در مقابل فرهنگ رسمی است. نرگس کلهر در خانوادهای بزرگ شده است که هم پدر (عضو مهمی از دولت) و هم مادر (کارمند صدا وسیما) به فرهنگ رسمی تعلق دارند، اما خودش نمادی از فرهنگ غیررسمی شده است. هر دو از برملا شدن این فرهنگ غیررسمی هراسان شدهاند، موقعیت هردوی آنها در جمهوری اسلامی به خطر افتاده است. پدر گناه را به گردن مادر میاندازد و مادر هم در جواب میگوید اتفاقاً دخترشان دائماً بنا به میل پدر رفتار میکرده است. حق با هر کدام از آنها که باشد فرقی نمیکند، واقعیت این است که هیچ کدام نتوانستهاند - یا نخواستهاند- که فرهنگ رسمی را به فرزندشان بقبولانند. این را میتوان نشانهای از گسترش و چیرگی فرهنگ غیررسمی بر فرهنگ رسمی دانست.
آقای کلهر در توضیح مسئلهی دخترش از آزادی هم صحبت میکند و میخواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد. او مدعی است که آزاد گذاشته است که فرزندش هر طور دلش میخواهد فکر کند و این نشانه آزادی در جمهوری اسلامی است! اتفاقاً فقط در یک مورد جمهوری اسلامی نمیتواند جلو آزادی را بگیرد چون اصلاً قابل جلوگیری نیست و آن هم آزادی اندیشه است. قابل تصور نیست که کسی بتواند جلو نوع فکر کردن دیگری را بگیرد، البته حکومت میتواند کاری بکند که مردم وانمود کنند طور دیگری فکر میکنند، اما مسیر اندیشیدن نه تحمیلی است و نه ارادی. هر کسی بنا به یافتههای خودش به باورهای خاصی میرسد. از آزادی در جمهوری اسلامی همان بخشی نصیب نرگس کلهر شده است که ذاتاً سلبشدنی و مهارشدنی نیست. فیلمهایش اجازهی نمایش ندارند و احساس میکند زندگیاش را از او گرفتهاند و به کشوری دیگر پناهنده شده است. پناهنده شدن و فرار شهروندانی که جرمی مرتکب نشدهاند، محک خوبی برای وجود آزادی است.
دروغ گفتن یکی از اتهامات اصلی دولت مهرورزی است و گویا اساساً یکی از اجزای تفکیک ناشدنی آن است. در حقیقت این دولت دروغ گفتن را حق خود میداند حتا زمانی که روشن است کسی آن را باور نمیکند. زمانی که کلهر مدعی میشود زنش را طلاق داده است بیگمان اطلاع داشته است که زنش هنوز زنده است و ادعاهای او را میشنود و قطعاً تکذیب خواهد کرد. اما این نوع دروغ گفتن در عین حالی که همه آن را خواهند فهمید و به زودی برملا میشود، در حقیقت نوعی قدرتنمایی بلامنازع دولت است. اسناد و مدارک ملاک تعیین حقیقت نیستند، حقیقت را کسی تعیین میکند که قدرت را در دست دارد. دولت جدید قدرتمندترین دولت در جمهوری اسلامی است، چون قدرت دروغ گفتن دارد حتا دروغی که هیچ کس باورش نمیکند.
۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه
آی آدمها
اوضاع اسفبار و وحشتناکی است، هر روز در لابهلای خبرها اعلام میشود که یک نفر دیگر هم به لیست محکومین به اعدام اضافه شده است. فارغ از این که چه کسی و چرا محکوم به اعدام میشود، مخالفت با اعدام باید به یکی از خواستهای جدی جامعهی ایرانی و بخش فعال آن جنبش سبز بدل شود. در مورد دلایل مخالفت با اعدام بحثهای زیادی شده است و از زوایای گوناگونی مخالفان اعدام به این موضوع پرداختهاند. قصدم پرداختن به این موضوع نیست اما بد نیست به بخشی از این استدلالها اشاره کنم. اول این که اجرای حکم اعدام برگشتناپذیر و به عبارت بهتر جبرانناپذیر است. هر چقدر هم که یک سیستم قضایی عادلانه باشد، باز هم درصدی احتمال وجود دارد که اشتباهی رخ داده باشد. یک زندانی حبس ابد را بعد از بیست سال هم میتوان آزاد کرد و تا حدودی جبران خسارت کرد، اما حکم اعدام را حتا اگر درست یک ساعت بعد از اعدام هم اسناد نقضکنندهی جدید رو شود، نمیتوان تغییر داد. از سوی دیگر عدهای معتقدند که وجود افراد تعلق اجتماعی هم دارد و به عبارت دیگر آدمها فقط به خودشان تعلق ندارند و به محیط و اجتماعاتشان نیز تعلق دارند. اعدام یک شخص فقط مجازات او نیست بلکه مجازات وابستگان وی نیز تلقی میشود، در حالی که آنها هیچ نقشی در جرائم فرد ندارند. وقتی کسی اعدام میشود احتمالاً چند نفر پدر یا مادرشان را از دست میدهند، شخصی هم احتمالاً همسر یا دوستش را ناگهان از دست میدهد. عدهای دیگر هم اساساً با هر گونه مجازات غیرانسانی مخالفند.
اعدام مخالفان حکومت البته موضوع مهمتری است. اگر حکومت «جمهوری» باشد قاعدتاً باید تلاشش حفظ حقوق اولیه مردم باشد. در این حالت توجیه اعدام برخی از شهروندان به دلیل مخالفت یا مقابله با حکومت جمهوری امر محالی است. در واقع جواز صدور حکم قضایی برای مخالفان سیاسی نقض جمهوریت نظام است. در مورد متهمان اخیر مسأله خیلی پیچیدهتر هم هست. اگر آدمربایی را بازداشت افراد، قطع ارتباط آنان با دنیای خارج و تلاش برای استفاده از آنان برای رسیدن به مقاصد گروه آدمربا تلقی بکنیم؛ در این صورت اتفاقاتی که پس از انتخابات اخیر رخ داد را بیشتر میتوان در ردهی آدمربایی تلقی کرد، تا برخورد قضایی با متخلفان. قبل از آن که آدمربایان پیروزمندانه به اظهارات گروگانها استناد کنند، باید پاسخ روشنی در مورد اتهام روشن آدمربایی بدهند. چه دلیلی وجود داشته است که عدهای از فعالان سیاسی و مطبوعاتی ناگهان بازداشت شدهاند و ارتباطشان با دنیای بیرون قطع شده است. در این مدت آنها کجا بودهاند و چه بلایی بر سرشان آمده است. چگونه میتوان باور کرد افرادی که وضعیتشان رو به وخامت گراییده است و حرفهایی عجیبی زدهاند که تا به حال کسی از آنان نشنیده بوده است، شکنجه نشدهاند؟ آیا قوانین ما آدمربایی را اگر از سوی حکومت باشد، مجاز میداند؟ در احکام صادره به جز اعترافات متهمانی که بیش از سه ماه در وضعیت نامعلوم به سر میبردند، به نظر میرسد مدرک دیگری وجود ندارد. آقای خامنهای اعترافات افراد علیه دیگران را غیرمسموع اعلام کرده است، دیگر علما البته هر گونه اعترافی را که در وضعیت نامعلوم گرفته شده باشد، غیرمسموع میدانند.
از سوی دیگر به نظر میرسد که دیدگاههای سیاسی متهمان نیز در این حکم نقش داشته است. این وضعیت دفاع از آنها را برای عدهای از سیاسیون محافظهکار دشوار کرده است. متأسفانه فضای سوءتفاهم و انگ زدن آنچنان رایج است که میان دفاع از حقوق افراد و پشتیبانی از عملکرد و مرام و اعتقادات آن فرد به راحتی نمیتوان تفاوت قائل شد. بدون هیچ بهانهای گاهی با توسل به دروغ به فعالان سیاسی انگ میزنند، چه برسد به این که در این مورد اظهار نظری هم بکنند. همه میدانیم به محض این که کسی از حق حیات اعضای انجمن پادشاهی سخن بگوید تریبونهای فاشیستی اتهامات همدستی و همکاری و توطئه را ردیف خواهند کرد. اما این وضعیت نباید توجیهی برای بیاعتنایی ما به سرنوشت این افراد بشود. اول آنکه آنها انسانند و باید از حقوق انسانها دفاع کرد و دوم این که اگر امروز مقاومتی صورت نگیرد فردا این وضعیت دامنگیر همه خواهد شد. جنبشی که هویتش را ضدخشونت تعریف کرده است نمیتواند بیاعتنا به این خشونت عریان باشد. گرچه هیچگونه تعلق خاطری نسبت به مرام و عقاید و حتا عملکرد این گروه نداریم، اما دفاع از حق حیات آنان و حق برخورداری از محاکمهی عادلانه وظیفهی همهی ماست. فرازو نشیبهای سیاسی در ایران نشان داده است که بارها و بارها جای حاکم و محکوم عوض شده است، پس لغو مجازات اعدام به سود همه است، هم حاکمان و هم محکومان. دست کم فضا اندکی امنتر خواهد شد، زیرا در آن صورت همه اطمینان خواهند داشت که هر اتفاقی هم که بیفتد از حق حیات برخوردار خواهند بود.
۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه
کلمات قصار دربارهی دموکراسی
کلمات قصار زیر را دکتر حسین بشیریه در ابتدای کتاب «گذار به مردمسالاری» آورده است. مجموعهی جالبی است که بسیار آموزنده است. مشخصات این کتاب به قرار زیر است:
گذار به مردمسالاری – گفتارهای نظری
حسین بشیریه / نشر نگاه معاصر / 267 ص / 1387/ 3800 تومان
***
مفهوم دموکراسی از این اندیشه برخاست که اگر آدمیان از یک جهت برابرند، پس باید از همهی جهات برابر باشند. – ارسطو
مردم در دموکراسیها از عهدهی دو کار برنمیآیند: یکی این که جنگی را آغاز کنند و دوم این که آن را به پایان ببرند. – دوتوکویل
اگر کل بشریت جز یک تن همگی همعقیده بودند، باز هم اقدام بشریت در سرکوب عقیدهی آن یک تن مشروعتر و موجهتر از اقدام آن یک تن در سرکوب عقیدهی کل بشریت نبود. – جان استوارت میل
در دموکراسی هر کس حق دارد نظر ناصواب هم داشته باشد. – کلود پیر
اگر همهی حکومتهای دیگر را که تا کنون پدیدار شدهاند. استثنا کنیم، دموکراسی بدترین نوع حکومت است. – وینستون چرچیل
بهترین سلاح دیکتاتوریها، پنهانکاری و بهترین سلاح دموکراسیها شفافیت است. – نیلز بور
دموکراسی به این معنی است که مردم آزادنه سخن بگویند و حکومت نیز صبورانه گوش دهد. – السدر فاروگیا
هر چیز که سیاستمداران را فروتن و متواضع سازد، به حال دموکراسی سودمند است. – مایکل کنیزلی
نقد و دگراندیشی پادزهر توهمات بزرگ است. – الن بارت
اطلاعات، پول رایج در بازار دموکراسی است. – توماس جفرسون
هیچ انسانی آنقدر از نظر اخلاقی شایسته نیست که بدون رضایت دیگران بر ایشان حکومت کند. – آبراهام لینکلن
همهی نارساییهای دموکراسی را میتوان با دموکراسی بیشتر درمان کرد. – آلفرد اسمیت
دموکراسی دو حسن دارد: یکی آن که تنوع را میپذیرد و دوم آن که انتقاد و دگراندیشی را مجاز میدارد. – ادوارد فورستر
دموکراسی حکومت کسانی است که تربیت نشدهاند، اما حکومت اشراف حکومت کسانی است که بد تربیت شدهاند. – گیلبرت چسترتن
محافظهکاری یعنی اعضای حق رأی به نیاکان مردهی خودمان، محافظهکاری دموکراسی مردگان است. – گیلبرت چسترتن
نقد و دگراندیشی در دموکراسیها مانند دارو است که فایدهاش نه در طعم و مزه بلکه در اثرگذاری آن است. – ویلیام فولبرایت
در دموکراسیها هر کس میتوان هر چه میخواهد آرزو کند، اما در نهایت تنها به چیزی دست مییابد که سزاوار آن است. – ادوارد ابی
آنجا که دو گرگ و یک بره دستهجمعی تصمیم بگیرند که شام چه بخورند، نشانی از دموکراسی نخواهد بود. – جیمز بویارد
دموکراسی قدرت انتخاب اکثریت عامی را جانشین قدرت انتصاب اقلیت تنگنظر میسازد. – جرج برنارد شاو
جواد لاریجانی و دنیای کودکانهاش
سخنان مجمد جواد لاریجانی را به راحتی نمیتوان فهمید. تا جایی که من یادم میآید عادت دارد ناگهان بپرد وسط میدان و حرفهای عجیب و غریب بزند. بعضی وقتها هم این قضیه دردسر بزرگی میشود. قصیه دیدارش با نیک براون که معروف شده است و خود ایشان هم خیلی از این معروف شدن بدش نیامده است، چون بعد از مدتی با افتخار کتاب مذاکراتش را منتشر کرد. اما همانطور که گفتم درک سخنان وی خیلی راحت نیست. به گمانم برای این که بتوانیم نقبی بر گفتار ایشان بزنیم، بهترین راه این است که این سخنان را نه در فضای سیاسی، که قاعدتاً باید گفتار سنجیده و معقول باشد، بلکه در فضایی کودکانه بازخوانی کنیم. باید سیاست را فراموش کنیم. این کار خیلی هم سخت نیست اگر کمی به چهرهی خندان ایشان نگاه کنید ناخودآگاه به این دنیا وارد میشوید.
در سنین کودکی، در دورهی خاصی از رشد، اخلاق کودکان کمی تندخو میشود. در این سنین آنها لجوج و بداخلاق میشوند و هیچ اشتباهی را نمیپذیرند و چون خیلی هم قدرت استدلال ندارند برای کارهایشان توجیهاتی میآورند که برای بزرگسالان خیلی خندهآور و مضحک است. این حرفهای من خیلی علمی نیست، بر مبنای چند مشاهدهی شخصی میگویم. یکی از بستگان نزدیک من در همین چند سال پیش چنین شرایطی داشت. کودک بود و هیچ اشتباهی را قبول نمیکرد، اگر لباسهایش را گم میکرد تقصیر دیگران بود، اگر مشقش را ننوشته بود، اگر با کسی دعوایش شده بود و خلاصه هر اشتباهی که میکرد. بامزهترین مورد این بود که یک روز وقتی که از خواب پا شد دید، شلوارش را خیس کرده است. با حالتی خیلی جدی و عصبانی گفت کی دیشب آمده است شلوارم را خیس کرده است! اظهارات جواد لاریجانی را به نظرم از دیدگاههایی نظیر این لجاجت کودکانه میتوان درک کرد. این همه جنایت سازمانیافته رخ داده است، عالم و آدم هم صدایشان درآمده است، حتا آقای خامنهای هم اذعان کرده است که جنایتهایی رخ داده است. جواد لاریجانی در عوض این که به اصل موضوع بپردازد، مخالفانش را متهم میکند. درست است که گفتهاند حمله بهتر از دفاع است، اما نه در هر موقعیتی. در اینجا فقط مایه خنده است.
از جنبهای دیگر هم صحبت لاریجانی باز به فضای کودکانه شباهت دارد. او از «نظام» طوری استفاده میکند که بزرگسالان از واژهی «لولو» در مقابل کودکان استفاده میکنند. اصلاً معلوم نیست، این نظامی که از آن سخن میگوید، چیست. هیچ تعریف روشنی ندارد. عدهی زیادی از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که امید زیادی داشتند با آمدن موسوی، یا به عبارت بهتر رفتن احمدینژاد، مشکلاتشان حل بشود، از نتیجهی اعلامشدهی انتخابات شوکه شدهاند و آن را نپذیرفتهاند و به انحای مختلف و البته مدنی اعتراضشان را نشان دادهاند. اسناد و مدارکی هم برای اثبات ادعایشان جمع کردهاند. اما آقای خامنهای گفته است تقلبی رخ نداده است و از راههای قانونی اعتراض کنید. آنها هم ماندهاند وقتی که آقای خامنهای نتیجه را تأیید کرده است دیگر به چه کسی باید اعتراض کنند و اصلاً برای چی اعتراض کنند. با این حال، هر دو طرف در تلاشند که مشکل اختلاف نظر موجود را به نحوی حل کنند. کسانی که قدرت دارند سعی کردهاند با سرکوبِ معترضان قضیه را فیصله بدهند، از آن طرف معترضان هم، همچنان بر نظرشان پافشاری دارند و انگار کشتار و شکنجه و تجاوز هم تأثیری ندارد. در این وضعیت گفتن این که معترضان در مقابل «نظام» ایستادهاند، به جز این که انتظار داشته باشیم معترضان از لولوی «نظام» بترسند، چه معنای دیگری میتواند داشته باشد؟ در حقیقت لاریجانی به معترضان گوشزد میکند که شما در مقابل «نظام» ایستادهاید و حتماً منظورش این است که بعداً این «نظام» هر بلایی سرتان بیاورد حقتان است. در حقیقت «نظام» همان «لولو»یی است که اگر بچهها شب زود نخوابند سروکلهاش پیدا میشود و قورتشان میدهد. بنابراین از جلو نظام بروید کنار.
اگر بخواهیم «نظام» را ریشهیابی کنیم، قاعدتاً ریشهاش به «نظم» برمیگردد. از این حیث هیچ ربطی به سرزمین زرخیز ایران ندارد. کافی است یک روز اخبار ایران را دنبال کنید. هیچ فرقی هم نمیکند که به چه حوزهای علاقهمند باشید، سیاست، اقتصاد، ورزش یا هر چیز دیگری. چیزی که پیدا نمیشود نظم است. بنابراین ریشهیابی اصلاً کار بیخودی است. اگر منظور از نظام ساختار سیاسی است، پس چطور است که شخصیتی که خودش در رأس دو نهاد ظاهراً پرقدرت و تأثیرگذار قرار دارد و نتیجهی انتخابات را نپذیرفته است در مقابل آن قرار میگیرد. ممکن است منظور از «نظام» در گفتار آقای لاریجانی شخص خامنهای باشد. از آنجا که آقای لاریجانی به ایشان ارادت دارد، نمیتواند این نقشی را که در بالا توصیف کردم به ایشان بدهد، چون رودبایسی دارد از واژهی «نظام» استفاده میکند. از این بحثها بهتر است بگذریم و همان تعریف آقای موسوی از نظام را بپذیریم که گفته بود «نظام» یعنی مردم. البته ترجیح من این است که اصولاً از این واژه استفاده نشود، چون هم باعث سوء تفاهم میشود و هم تا حدودی ترسناک است.
سرانجام این که معترضان همچنان در مسیرهای مدنی به دنبال حل مشکل هستند، با وجود دشواریها و سختیهای فراوان به طرز عجیبی روز به روز هم امیدوارتر میشوند. حضور کوبندهشان در روز قدس، به ویژه پس از انتشار اخبار تکاندهندهی فجایع رخ داده در سه ماه پیش از آن، نشان داد که در اعتراضشان قاطع و جدی هستند. بنابراین از آقای لاریجانی باید خواست که در مقابل این جنبش نه با لجاجت کودکانه سخن بگوید و حرفهای عجیب و غریب بزند و نه مخالفانش را کودک فرض کند.
۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه
گفتی، ولی حالا چرا؟
آقای خامنهای در نماز جمعهی عید فطر جملهی مهمی را بیان کرد: «سخنان متهمان درباره اشخاص ديگر، حجيت شرعي ندارد و مسموع نيست» حرف حساب است، اما شگفتی من از این است که چرا این سخن این قدر دیر گفته شده است، یعنی حدود دو ماه بعد از شروع دادگاههایی که کارکردش اعتراف گرفتن در مورد دیگران است و گویا هدف اصلی از پخش تلویزیونی آن این است که مخالفان داخلی و خارجی محکوم شوند. گویا ایشان اطلاع چندانی از این دادگاهها نداشته است!
از سوی دیگر مسئولان دانشگاه سیستان و بلوچستان، به ویژه نمایندهی رهبری، در ترم گذشته سناریویی را برای سرکوب دانشجویان فعال دانشگاه طراحی کردند که پایه و اساسش اعترافات سراسر کذب یک دانشجو علیه دیگران بود. آقای پورذهب که نمایندگی رهبری در این دانشگاه را بر عهده دارد و از زمان تصدی وی سرکوب دانشجویان به طرز بیسابقهای شدت گرفته است، بی آن که لازم ببیند در مورد پرونده نشریه فریاد یک دقیقه با من و دیگر متهمان صحبت کند، تنها بر پایه اعترافات دروغ حامد سالاری قضاوت کرد و حتا شنیده شده است که در برخی محافل گفته است در مورد پرونده نشریه فریاد به یقین رسیده است. چگونه ممکن است کسی بدون دیدن متهمان و شنیدن حرفهایشان به یقین برسد؟ اتفاقات عجیب زیادی پس از ورود ایشان به دانشگاه سیستان و بلوچستان رخ داد که سناریوی فریاد مشتی نمونهی خروار است.
موضوعی که من هیچ وقت از آن سر درنیاوردم این بود که ایشان دو سیاست کاملاً متضاد با هم را در دانشگاه پیش میبُرد که هیچ سنخیتی با هم نداشتند یا دست کم من هماهنگی میان آنها نمیدیدم. از یک طرف آقای پورذهب سناریوها و پروندههای متعددی را برای سرکوب فعالان دانشجویی و نشریات و تشکلهای دانشجویی مدیریت میکرد (مثل پخش شایعات دروغ و تهیه طومارها و شکایتهای جعلی و بیاساس) که نتیجهاش هم این شد که بعد از یک ترم اکثر فعالان دانشجویی با احکام انضباطی روبرو شدند، نشریات دانشجویی مستقل و منتقد حذف شدند، درِ تشکلهای دانشجویی منتقد هم تخته شد. از سوی دیگر در نشریات و شبنامههایی که با حمایت ایشان منتشر میشد، در کنار توهین و تهمت به فعالان دانشجویی، برای سازمان مجاهدین خلق تبلیغ مستقیم صورت میگرفت. در شبنامهی چندصفحهای که با هزینهی بسیار تهیه و در شب عید قربان به همراه شیرینی و سیدی و شکلات توزیع شد، مطالب سایت مجاهدین خلق با ذکر نشانی اینترنتی در صفحهی اول منتشر شد به طوری که بسیاری از دانشجویانی که آشنایی با این سازمان تروریستی نداشتند با آدرس این سایت از طریق شبنامه آشنا شدند. (البته از این حیث شبنامه بود که نام نویسندگان و تهیهکنندگان در آن درج نشده بود اما در عمل با حمایتها و پشتیبانیهایی که از آن صورت گرفت و با توجه به هزینههای زیاد آن، مشخص شد که با هماهنگی کامل مسئولان دانشگاه تهیه و منتشر شده است. بعدا چند تشکل اسلامی در بیانیهای بدون اشاره به تبلیغات سازمان مجاهدین خلق از محتوای آن شبنامه حمایت کردند و آرم بسیج دانشجویی در فیلم داخل سیدی دیده میشد.) زمانی که در کمیتهی ناظر به انتشار این شبنامه اعتراض کردیم ایشان مخالف سرسخت بررسی کردن این موضوع بود و متأسفانه دیگر اعضای کمیته (به غیر از اعضای دانشجویی) کاملاً تحت نفوذ ایشان بودند. در نشریه خیمه هم که با حمایت ایشان منتشر میشود، سال گذشته در مطلبی عجیب به تحسین نبوغ و استعدادهای مسعود رجوی پرداخته شد و عکس زیبایی از وی در حالی که ذوالفقار علی را در دست داشت، با کیفیتی مناسبِ قاب گرفتن منتشر شد! بسیاری از دانشجویانی که اسم وی را نشنیده بودند با خواندن نشریهای که از سوی دفتر نمایندگی رهبری منتشر میشد با زندگینامه و چهرهی خوشتیپی از وی آشنا شدند. هنوز هم من از این رفتارهای دوگانهی مسئولان دانشگاه و به ویژه آقای پورذهب سردرنیاوردهام، امیدوارم یک نفر پیدا شود و توضیحی بدهد.
بد نیست که این جملهی آقای خامنهای به صورت بخشنامهای به تمام نمایندگیهای ایشان در دانشگاهها فرستاده شود تا برای سرکوب دانشجویان فعال دانشگاه از روشهای دیگری استفاده کنند و به اعترافات یک دانشجو بسنده نکنند.