مدیر مسؤول محترم USB امروز
با سلام و احترام، ضمن تبریک آغاز انتشار نشریه USB امروز، با توجه به این که در شمارهی نخست آن نشریه مطالب نادرستی به من نسبت داده شده است، خواهشمندم مطابق با قانون مطبوعات این توضیحات را برای آگاهی خوانندگان محترم آن نشریه در نخستین شمارهی بعدی منتشر نمایید:
متأسفانه لحن نوشتهی «فقط مردم ایران میفهمند» آکنده از تهمت و توهین است که در نخستین شماره، نویدبخش آیندهی روشنی برای این نشریه نیست. بخشی از آن به صحبتهایی مربوط میشود که من و آقای باقری پس از جلسهی کمیتهی ناظر با نویسنده داشتهایم. بد نیست یادآوری کنم که اگر قرار است گفتگویی در نشریه درج شود بهتر است، با اطلاع قبلی باشد؛ زیرا لحن گفتار روزمره با لحن نوشتار روزنامهای متفاوت است. در هر صورت، اگر این گفتار عیناً منتشر میشد ایرادی نداشت مسأله این است که بخشی از آن تحریف شده و بخشی اضافه شده است. در جلسهی کمیته ناظر مورد اشاره، شکایت از نشریاتی خاصی مطرح اما بررسی نشد و به جلسات آینده موکول شد. به کار بردن عبارت «نشریات زنجیرهای» دور از شأن روزنامهنگاری حرفهای است. در این دانشگاه نشریاتی وجود دارند که دیدگاههایی نزدیک به هم دارند و حتا ممکن است همکارانی مشترک هم داشته باشند، این موضوع نه مایهی شرمندگی است و نه جرم محسوب میشود و اتفاقاً در نشریات طیفهای مختلف فکری دانشگاه این ویژگی دیده میشود. از سوی دیگر، عباراتی چون «خیلی ادعاشون میشه» و «آتیش میگرفت» بیشتر در گفتار کوچه بازار به کار میرود نه در نشریهی رسمی دارای مجوز. اما آنچه از یک نشریه دانشجویی که در محیطی علمی منتشر میشود انتظار میرود رعایت منطق و عقلانیت است. در توجیه شکایت از چند نشریه نویسنده آورده است: «اعضای این طیف ]تحکیم وحدت[ در فستیوال تابستانی خود در شهریور 84 در دانشگاه امیرکبیر علناً اعلام کردند که «مردم نمی فهمند، فقط ما میفهمیم»... به خاطر توهینهای صورت گرفته به مردم ایران و نشر اکاذیب جمعی از دانشجویان شکایتنامهای از نشریات زنجیرهای این طیف تنظیم کردهاند و به مسؤولان تحویل دادند.» اگر درست فهمیده باشم، به خاطر یک سخنرانی در سال 84 در امیرکبیر علیه نشریاتی در سال 87 در دانشگاه ما شکایتی تنظیم شده است! مسألهی جالبتر این است که تعدادی از این نشریات مثل «پنجره» و «شورا» هیچگونه ارتباطی با تحکیم وحدت ندارند.
هر نشریهای در مورد رویدادهایی مثل تجمع و تظاهرات عددی را تخمین میزند و بستگی به زمانی که این تخمین زده میشود و زاویهی دید نویسنده این اعداد متفاوتند. تخمین نشریه پنجره همان چیزی بود که در نشریه منتشر شد اگر دیگران مدعی هستند آمار دقیقتری دارند منتشر کنند. صحبت من در آنجا این بود که کم یا زیاد نوشتن این آمار موضوع مهمی نیست که چند دانشجو در پی شکایت بربیایند و تا کنون سابقه نداشته است که نشریهای بدین خاطر بازخواست شود.
برای اهل منطق این مسأله کاملاً بدیهی است که اگر کسی از حقوق دیگران و حق فعالیت اجتماعیشان دفاع کند لزوماً به معنای وابستگی به آن گروه نیست. همانطور که اگر مردم ایران از مردم عراق، فلسطین یا بوسنی حمایت کنند، صرفاً از روی احساس وظیفه است. بنابراین اگر من بگویم تشکلهای دانشجویی حق فعالیت دارند به معنای وابستگی من به تشکل خاصی نیست و اگر بگویم شکایت در مورد رعایت اساسنامه هر تشکلی به فعالان دانشجویی آن تشکل مربوط میشود، چه آن تشکل سیاسی باشد چه عقیدتی باشد و چه علمی این موضوع به اعضای آن مربوط میشود، بحثی کاملاً حقوقی است و نسبت دادن عضویت من به این تشکل کاملاً غیرمنطقی است.
در ضمن در جایی آمده است که وی خطاب به من گفته است: «... چون اساسنامهتان را قبول ندارید، چون با بیگانگان ارتباط دارید.» گمان نمیکنم این صحبت در آنجا مطرح شده باشد. در هر صورت، من عضو هیچ تشکلی نیستم و قبول داشتن یا نداشتن اساسنامه حرفی بیربط است. قاعدتاً نویسنده در مورد «ارتباط من با بیگانگان» توضیحات قانعکننده و محکمهپسندی دارد، چون لازم است برای تنویر افکار عمومی منتشر کند.
امیدوارم نشریات دانشجویی این دانشگاه با رعایت منطق، قانون و اخلاق روزنامهنگاری هر چه بیشتر در جهت افزایش آگاهی دانشجویان و ایجاد فضای زنده، پرتحرک و بانشاط در دانشگاه تلاش نمایند.
۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه
۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه
نامه سرگشاده به کمیته انضباطی
ریاست محترم کمیته انضباطی دانشگاه سیستان و بلوچستان
با سلام و احترام
پیرو نامهی احضاریه به تاریخ 29/10/87 برای تاریخ 1/11/87 به استحضار میرسانم که من تا تاریخ 3/11/87 مشغول امتحانات پایان ترم میباشم و متأسفانه فرصتی برای حضور در دفتر کمیتهی انضباطی ندارم. ضمناً با توجه به این که صرفاً برای «ادای پارهای توضیحات» احضار شدهام و هیچ توضیحی در مورد موضوع جلسه داده نشده است، به طور کلی باید عرض کنم که من توضیح خاصی که برای کمیتهی انضباطی جالب توجه باشد، به نظرم نمیرسد. اما با کمال تعجب در پایین برگه نوشته شده است که «در صورت عدم حضور غیاباً تصمیمگیری خواهد شد.» خواهشمندم ابتدا توضیح دهید که در چه موردی میخواهید تصمیم بگیرید و اگر این مسأله به من ارتباطی دارد کتباً اطلاع بدهید. اگر خدای نکرده منظور شما از این احضاریه این است که از من شکایتی شده است، همان طور که خودتان حتماً اطلاع دارید من باید قبل از تصمیمگیریِ شما تفهیم اتهام شده، در مصاحبه حضوری شرکت کنم و اگر مایل بودم در جلسه تصمیمگیری کمیته حضور پیدا کنم. با برگهی احضاریهای که هیچ گونه توضیح و اطلاعی در مورد شکایت طرح نشده است، تصمیمگیری در مورد هر نوع شکایتی خلاف آییننامهی کمیته انضباطی است. در ضمن با توجه به این که در مورد قبلی مراجعه من به کمیته انضباطی که برای «ادای پارهای توضیحات» بود در آنجا متوجه شدم که شکایاتی مطرح شده است و در موارد متعددی قوانین و آییننامه نقض شده بود، موارد زیر را برای پیگیری و اصلاح روند ناصواب کمیته انضباطی اعلام میکنم تا شاید توجه به آن باعث ارتقای عملکرد این کمیته شود:
- متأسفانه با وجود این که از زمان موضوع شکایات طرح شده مدت زیادی میگذرد، احضاریههای زیادی درست در زمان برگزاری امتحانات به دست من و دیگر دانشجویان رسیده است. برای من این دومین احضاریهای است که در زمان امتحانات این ترم آمده است. چنین روندی تأثیر روانی زیادی بر دانشجویان میگذارد و در نتیجهی امتحانات که حاصل یک ترم تلاش دانشجویان است، بیگمان تأثیرگذار خواهد بود. با توجه به این که به نظر میرسد این کار عامدانه است، نیاز به پیگیری دارد.
- فردی که به عنوان مصاحبهگر و نمایندهی کمیتهی انضباطی با دانشجویان صحبت میکند بایستی آرامش داشته باشد و از حداقلی از حسن اخلاق برخودار باشد و از همه مهمتر، آشنایی کامل با آییننامهها و قوانین داشته باشد. ایشان در مقابل من از معرفی خودش خودداری میکرد و با اصرار زیاد سرانجام با اکراه خودش را معرفی کرد. در ضمن به عنوان وکیل مدافع شاکیان عمل میکرد در حالی که وی باید بیطرف باشد.
- ابتداییترین حق هر متهمی اطلاع از متن شکایت و نام شاکیان است. متأسفانه ایشان از این کار به بهانهی این که شکایت محرمانه است امتناع میکرد و از تحویل دادن شکایتنامه خودداری میکرد. شکایت طرح شده برای هر کس که محرمانه باشد برای متهم نمیتواند محرمانه باشد. از سوی دیگر عدهای دیگر از دانشجویان با اطلاع یافتن از محتوای پروندهای که هنوز پایان نیافته است به تخریب شخصیت و دروغپردازی در سطح دانشگاه پرداختهاند. در این مورد شکایتی ارسال شده است امیدوارم کمیته فرصتی برای رسیدگی به آن داشته باشد.
- بدیهی است که هر کس که شاکی باشد باید با مستندات کافی اتهام خود را مطرح کند. صرف ادعا کردن شاکی نباید باعث پذیرش کمیته قرار گیرد. در مورد من در حالی که شاکی هیچ گونه مدرکی ارائه نداده بود، نماینده کمیته انضباطی از اظهارات وی به عنوان مدرک قطعی نام میبرد و از من میخواست در مورد ادعای بیاساس وی از خودم دفاع کنم. و زمانی که گفتم این مدرک نمیشود از وی خواستند که قسم بخورد و گفتند چون قسم میخورد مدرک قابل استنادی است!
- متأسفانه نمایندهي کمیته انضباطی وقتی با تذکر من برای رعایت قانون روبرو شد با کمال تعجب اعلام کرد کمیته تصمیم میگیرد که آییننامه را اجرا کند یا نه و مثال جالبی زد مبنی بر این که کمیته هم مثل پلیس میتواند قوانین را زیر پا بگذارد! در حالی که موضوعی که وی اشاره کرد در اصل این بود که پلیس راهنمایی میتواند فراتر از چراغ راهنمایی عمل کند، نه قانون که این هم مطابق قانون است. بنابراین لازم است به دستاندرکاران کمیته انضباطی توضیح داده شود که کمیته باید مطابق آییننامه و قوانین عمل کند. در غیر این صورت این همه صرف بودجهی کشور در این وضعیت دشوار اقتصادی برای تصویب قوانین و آییننامههای مختلف هدر میرود.
- مادهی 2 نحوهی رسیدگی و صدور احکام تصریح کرده است: «شوراهای انضباطی پس از ابلاغ و تفهیم کتبی و شفاهی تخلفات مورد اتهام طبق ماده 6 آییننامه و بخش 1 از این شیوهنامه به دانشجو و پیش از صدور حکم باید از وی مصاحبه حضوری به عمل آورده و دفاعیات کتبی دانشجو را اخذ و مورد توجه قرار دهند.» بنابراین رسیدگی به شکایات سه مرحله اساسی دارد: 1- ابلاغ و تفهیم اتهام 2- مصاحبه حضوری 3- تصمیمگیری در کمیته انضباطی. فرستادن احضاریه برای «ادای پارهای توضیحات» در هیچ یک از مراحل فوق قرار ندارد و بنابراین نباید بدون تفهیم اتهام تصمیمگیری صورت بگیرد.
- مادهی 3 نحوهی رسیدگی و صدور احکام تصریح کرده است: «در صورت درخواست دانشجو برای دفاع حضوری در جلسه شورا دبیر شورای بدوی انضباطی دانشگاه موظف است که از وی برای حضور در جلسه شورای انضباطی دعوت نماید و در غیر این صورت میتواند در غیاب دانشجو به پرونده رسیدگی نماید.» طبق این ماده اعلام میکنم که در مورد هر شکایتی که من ذینفع هستم چه به عنوان شاکی و چه به عنوان متهم مایلم در جلسه شورای انضباطی شرکت نمایم. بنابراین بدون حضور من خواهشمندم تصمیمگیری ننمایید.
در نهایت خواستهی من این است که به حقوق دانشجویان احترام گذاشته و آییننامهها و قوانین کشور را رعایت نمایید. اصل برائت (مادهی 37 قانون اساسی) را در مورد تمام دانشجویان رعایت کنید. فعالیتهای مختلف دانشجویی به این معنا نیست که جرمی مرتکب شدهاند. در صورتی که مسؤولان دانشگاه بخواهند به روند نقض قوانین و بیاعتنایی به حقوق دانشجویان ادامه بدهند، حق خود را برای رسیدگی موضوع در مراجع بالاتر محفوظ میدانم.
رونوشت:
ریاست محترم دانشگاه
نشریات دانشجویی
با سلام و احترام
پیرو نامهی احضاریه به تاریخ 29/10/87 برای تاریخ 1/11/87 به استحضار میرسانم که من تا تاریخ 3/11/87 مشغول امتحانات پایان ترم میباشم و متأسفانه فرصتی برای حضور در دفتر کمیتهی انضباطی ندارم. ضمناً با توجه به این که صرفاً برای «ادای پارهای توضیحات» احضار شدهام و هیچ توضیحی در مورد موضوع جلسه داده نشده است، به طور کلی باید عرض کنم که من توضیح خاصی که برای کمیتهی انضباطی جالب توجه باشد، به نظرم نمیرسد. اما با کمال تعجب در پایین برگه نوشته شده است که «در صورت عدم حضور غیاباً تصمیمگیری خواهد شد.» خواهشمندم ابتدا توضیح دهید که در چه موردی میخواهید تصمیم بگیرید و اگر این مسأله به من ارتباطی دارد کتباً اطلاع بدهید. اگر خدای نکرده منظور شما از این احضاریه این است که از من شکایتی شده است، همان طور که خودتان حتماً اطلاع دارید من باید قبل از تصمیمگیریِ شما تفهیم اتهام شده، در مصاحبه حضوری شرکت کنم و اگر مایل بودم در جلسه تصمیمگیری کمیته حضور پیدا کنم. با برگهی احضاریهای که هیچ گونه توضیح و اطلاعی در مورد شکایت طرح نشده است، تصمیمگیری در مورد هر نوع شکایتی خلاف آییننامهی کمیته انضباطی است. در ضمن با توجه به این که در مورد قبلی مراجعه من به کمیته انضباطی که برای «ادای پارهای توضیحات» بود در آنجا متوجه شدم که شکایاتی مطرح شده است و در موارد متعددی قوانین و آییننامه نقض شده بود، موارد زیر را برای پیگیری و اصلاح روند ناصواب کمیته انضباطی اعلام میکنم تا شاید توجه به آن باعث ارتقای عملکرد این کمیته شود:
- متأسفانه با وجود این که از زمان موضوع شکایات طرح شده مدت زیادی میگذرد، احضاریههای زیادی درست در زمان برگزاری امتحانات به دست من و دیگر دانشجویان رسیده است. برای من این دومین احضاریهای است که در زمان امتحانات این ترم آمده است. چنین روندی تأثیر روانی زیادی بر دانشجویان میگذارد و در نتیجهی امتحانات که حاصل یک ترم تلاش دانشجویان است، بیگمان تأثیرگذار خواهد بود. با توجه به این که به نظر میرسد این کار عامدانه است، نیاز به پیگیری دارد.
- فردی که به عنوان مصاحبهگر و نمایندهی کمیتهی انضباطی با دانشجویان صحبت میکند بایستی آرامش داشته باشد و از حداقلی از حسن اخلاق برخودار باشد و از همه مهمتر، آشنایی کامل با آییننامهها و قوانین داشته باشد. ایشان در مقابل من از معرفی خودش خودداری میکرد و با اصرار زیاد سرانجام با اکراه خودش را معرفی کرد. در ضمن به عنوان وکیل مدافع شاکیان عمل میکرد در حالی که وی باید بیطرف باشد.
- ابتداییترین حق هر متهمی اطلاع از متن شکایت و نام شاکیان است. متأسفانه ایشان از این کار به بهانهی این که شکایت محرمانه است امتناع میکرد و از تحویل دادن شکایتنامه خودداری میکرد. شکایت طرح شده برای هر کس که محرمانه باشد برای متهم نمیتواند محرمانه باشد. از سوی دیگر عدهای دیگر از دانشجویان با اطلاع یافتن از محتوای پروندهای که هنوز پایان نیافته است به تخریب شخصیت و دروغپردازی در سطح دانشگاه پرداختهاند. در این مورد شکایتی ارسال شده است امیدوارم کمیته فرصتی برای رسیدگی به آن داشته باشد.
- بدیهی است که هر کس که شاکی باشد باید با مستندات کافی اتهام خود را مطرح کند. صرف ادعا کردن شاکی نباید باعث پذیرش کمیته قرار گیرد. در مورد من در حالی که شاکی هیچ گونه مدرکی ارائه نداده بود، نماینده کمیته انضباطی از اظهارات وی به عنوان مدرک قطعی نام میبرد و از من میخواست در مورد ادعای بیاساس وی از خودم دفاع کنم. و زمانی که گفتم این مدرک نمیشود از وی خواستند که قسم بخورد و گفتند چون قسم میخورد مدرک قابل استنادی است!
- متأسفانه نمایندهي کمیته انضباطی وقتی با تذکر من برای رعایت قانون روبرو شد با کمال تعجب اعلام کرد کمیته تصمیم میگیرد که آییننامه را اجرا کند یا نه و مثال جالبی زد مبنی بر این که کمیته هم مثل پلیس میتواند قوانین را زیر پا بگذارد! در حالی که موضوعی که وی اشاره کرد در اصل این بود که پلیس راهنمایی میتواند فراتر از چراغ راهنمایی عمل کند، نه قانون که این هم مطابق قانون است. بنابراین لازم است به دستاندرکاران کمیته انضباطی توضیح داده شود که کمیته باید مطابق آییننامه و قوانین عمل کند. در غیر این صورت این همه صرف بودجهی کشور در این وضعیت دشوار اقتصادی برای تصویب قوانین و آییننامههای مختلف هدر میرود.
- مادهی 2 نحوهی رسیدگی و صدور احکام تصریح کرده است: «شوراهای انضباطی پس از ابلاغ و تفهیم کتبی و شفاهی تخلفات مورد اتهام طبق ماده 6 آییننامه و بخش 1 از این شیوهنامه به دانشجو و پیش از صدور حکم باید از وی مصاحبه حضوری به عمل آورده و دفاعیات کتبی دانشجو را اخذ و مورد توجه قرار دهند.» بنابراین رسیدگی به شکایات سه مرحله اساسی دارد: 1- ابلاغ و تفهیم اتهام 2- مصاحبه حضوری 3- تصمیمگیری در کمیته انضباطی. فرستادن احضاریه برای «ادای پارهای توضیحات» در هیچ یک از مراحل فوق قرار ندارد و بنابراین نباید بدون تفهیم اتهام تصمیمگیری صورت بگیرد.
- مادهی 3 نحوهی رسیدگی و صدور احکام تصریح کرده است: «در صورت درخواست دانشجو برای دفاع حضوری در جلسه شورا دبیر شورای بدوی انضباطی دانشگاه موظف است که از وی برای حضور در جلسه شورای انضباطی دعوت نماید و در غیر این صورت میتواند در غیاب دانشجو به پرونده رسیدگی نماید.» طبق این ماده اعلام میکنم که در مورد هر شکایتی که من ذینفع هستم چه به عنوان شاکی و چه به عنوان متهم مایلم در جلسه شورای انضباطی شرکت نمایم. بنابراین بدون حضور من خواهشمندم تصمیمگیری ننمایید.
در نهایت خواستهی من این است که به حقوق دانشجویان احترام گذاشته و آییننامهها و قوانین کشور را رعایت نمایید. اصل برائت (مادهی 37 قانون اساسی) را در مورد تمام دانشجویان رعایت کنید. فعالیتهای مختلف دانشجویی به این معنا نیست که جرمی مرتکب شدهاند. در صورتی که مسؤولان دانشگاه بخواهند به روند نقض قوانین و بیاعتنایی به حقوق دانشجویان ادامه بدهند، حق خود را برای رسیدگی موضوع در مراجع بالاتر محفوظ میدانم.
رونوشت:
ریاست محترم دانشگاه
نشریات دانشجویی
دفاعیهی شیطان رجیم
از آنجا که لطف عدهای که خود را نمایندهی خدا در دانشگاه میدانند شامل حال ما شده است و هر اتفاقی که در دانشگاه بیفتد سرنخش را در دستان آلودهی من میبینند و گویی من نمایندهی شیطان رجیم در این دانشگاهم، لازم است توضیحاتی بدهم که شاید کمی از دردسرهای دوستان در موارد مشابه بکاهم. البته این توضیحات نه ضرورتی دارد و نه ارزشی، اما دوستی پیام آورد در ایام عزاداری عاشورا واعظانی در کنار مصائب کربلا و ستمی که شمر و یزید کردهاند، حالی هم به نشریه پنجره و کاغذ اخبار دادهاند، پس گرچه خودمان خبر نداریم، اما برای عدهای مهم هستیم.
در قانون اساسی آمده است که اصل بر برائت است، اما در مملکت گل و بلبل فال حافظ حالش از هرچیزی بیشتر است، چه کار داریم به قانون با آن نثر ناموزونش. تازه حافظ از خودمان است، اما قانون اساسی، اساسش فرنگی است. راستش خودم هم دیگر خجالت میکشم که جلو بزرگان دائم اسم از قانون اساسی بیاورم و خاطرشان را آزرده کنم. پس دفاعیات خود را پیشاپیش برای شکایات احتمالی در آیندهای که معلوم نیست باشم یا نباشم و اگر هم باشم کجا باشم، مینویسم:
اگر احیاناً دختر و پسری در دانشگاه رویم به دیوار، کاری کردند که نباید بکنند و توسط برادران ارزشی مورد استنطاق قرار گرفتند و در کمیته انضباطی اسمی از حقیر بردند که احتمالاً آنها را گول زدم، باور نکنید. البته قبول دارم که باورش سخت است. اما خودتان قضاوت کنید از رابطهی آن دو چه سودی حاصل من میشود؟ اگر اهل لذت بردن از این صحنهها باشم، با امکانات قرن بیست و یکمی، نوع اعلایش در سیدیها و دیویدیهای بازار هست، پایتان را آنجا بگذارید برای قالب کردن یکی از آنها به قیمت پانصد یا هزار تومن دودستی یقهتان را میچسبند. امیدوارم این دفاعیه باعث سوءاستفادهی عشاق دانشگاه نشود که خدای نکرده کارهای بدی انجام دهند و بعد برای تبرئه یادگاری روی دیوار کوتاه من بنویسند.
اگر احیاناً در این چند صباح حضور ما در دانشگاه کسی دزدی کرده است و در بازجوییها محض رضای خدا اعلام کرده است که به توصیهی من بوده، این را هم تمنا میکنم باور نکنید. درست است که کسی غیر از من منبع شرارت نیست. اما توجه کنید من از وقتی که آمدم این دانشگاه آس و پاس بودم، هستم و خواهم بود و اگر قرار بود نصیبی از دزدیها ببرم، تغییری در من ایجاد میشد. دست کم یک روز یک کت و شلوار نو میپوشیدم. باز هم امیدوارم دزدها از این نوشته سوءاستفاده نکنند و راه آسان تبرئه از دزدی را یاد نگیرند. (راستی آن آقای محترمی که اعتبار کارت سلف یک دانشجو را اشتباهاً کم کرده بود، احیاناً اسمی از من نبرده است؟)
اگر احیاناً کسانی مشغول مصرف مواد در خوابگاه یا گوشه و کنار دانشگاه بودند و کسی غفلتاً آنها را گرفت و در زیر فشار بازجوها فیلشان یاد هندوستان کرد، ذکر خیری از جنس خوب ما کردند، جدی نگیرید. درست است که ظاهر ورزشکار و تنومندی ندارم، اما انصاف بدهید معتاد که دیگر نیستم یعنی پولش را ندارم که حتا دو نخ سیگار اشنو ویژه بخرم. از اعتیاد دیگران هم چیزی عایدم نمیشود. حداقل اگر جلو من بکشند شاید دودی به ما برسد، اما از دور چه فایده. خوابگاه باصفایی قبلاً در ادبیات بود ما هم هرازگاهی به بهانهی دیدن دوستان سری به آنجا میزدیم و از راه رفتن در راهرو سرکیف میشدیم که نفهمیدم چی شد که یکهو همه کوچ کردند و رفتند و دیگر اصلاً صفایی ندارد. حضرات مافنگی هم امیدوارم با خواندن این نوشته کار دست ما ندهند.
اگر احیاناً سر جلسه امتحان دیدید کسی جای کس دیگری آمده است یا احیاناً دارد از روی دست بغلدستیاش مینویسد و عذر و بهانه میآورد که من گولش زدم، باور که نکنید، هیچ، خواهشمندم محکم توی گوشش بزنید تا عقدههای دیرینهی من هم خالی شود. اگر من عرضهی تقلب و این جور کارها را داشتم که یک فکری به حال زار خودم میکردم و با این وضعیت اسفبار از دانشگاه اخراج نمیشدم تا سر پیری باز بیایم اینجا مدرک بگیرم. روی این موضوع دیگر زیاد تأکید نمیکنم چون موقع امتحانات هم هست ممکن است باعث بدآموزی شود. به دانشجویان هم توصیه میکنم درستان را بخوانید و اصلاً به این موضوع فکر نکنید که تقلب کنید و اگر گرفتنتان میتوانید همه چیز را به گردن من بیندازید.
اما مسألهای که از همه مهمتر است این که اگر احیاناً برادری انقلابی دارید و میخواهد تجربیات انقلابیاش را در این دانشگاه تکرار کند و به شما میگوید چرا آنجا ساکت نشستی تو هم پاشو کاری کن فکر چاره باش، فکر این دل پاره پاره باش. حرفش را اصلاً جدی نگیرید. حتا اگر به شما گفت در اوین زیاد سخت نمیگذرد و تازه مشهور هم میشوید؛ بیخودی دلتان را برای شهرت و گرین کارت و امریکا صابون نزنید. درست است که مقالهنویسی وصلهای است که بیش از همه به تن من میچسبد، چون کلهام بوی قرمهسبزی میدهد؛ اما بالاخره چطور میتوانید رد پای اخوی گرامی را پاک کنید؟ اخوی از یک طرف میخواهد حتماً اسمش در نشریه توقیفشده باشد تا مشهورتر شود و از طرف دیگر وقتی شما قرار است همه چیز را به گردن من بیندازید، معنی ندارد که برادر انقلابیتان و تمام دار و دستهی همدانشگاهیاش در لیست هیأت تحریریه باشند. باورش کمی سخت است که من به شما بگویم: »این آقاهادی و دوستانش قلم خوبی دارند، مطالب خوبی در وبلاگشان نوشتهاند، از آنها استفاده کنید و تا یادم نرفته بگویم، اتفاقاً آقاهادی برادرتان هم هست با هم آشنا شوید!« لااقل هماهنگ کنید که وبلاگهایشان را تا تمام شدن پروژه تعطیل کنند. تازه یک چیزهایی بنویسید که به گروه خون من هم بخورد. من چه کار دارم به «کوروش» و «فریدون» و «رستم»؟ اصلاً نمیدانم اینها چه کاره هستند، نه از شاهنامه خوشم میآید نه ایران باستان. در کلِ وراجیهایم تو این دانشگاه و حتا قبل از آن، یک بار نشده از این اسمهای عجیب و غریب استفاده کنم. اگر مثلاً از شریعتی انتقاد کنید یا از خاتمی دفاع کنید، یک حرفی.
دفاعیهی آخر این که درست است که با بعضی از دانشجویان و مسؤولان این دانشگاه که رابطهی خوبی با خداوند دارند، سعادت دوستی و آشنایی ندارم و بدون هماهنگی گاهی چیزهایی مینویسم و میگویم که خوششان نمیآید. اما باور کنید شیطان رجیم هم نیستم که منبع تمام شرارتهای دانشگاه و حتا عالم باشم تا اگر ساری از درخت پرید لازم باشد مدرک بیاورم که کار من نبوده است. صادقانه بگویم، گرچه عقاید و افکار شما را نمیپسندم، شما را دوست دارم چون انسانید، با تمام دسیسهها و نیرنگهایتان. حتا اگر همان انسانی باشید که در زیر بار فشارهای دیگران مجبور شوید، انسانهای بیگناه دیگری را قربانی کنید. چه بخواهید، چه نخواهید، شما انسانید و انسانها همه شایستهی دوستی و محبتند، البته اگر زمانه مجال بدهد·
در قانون اساسی آمده است که اصل بر برائت است، اما در مملکت گل و بلبل فال حافظ حالش از هرچیزی بیشتر است، چه کار داریم به قانون با آن نثر ناموزونش. تازه حافظ از خودمان است، اما قانون اساسی، اساسش فرنگی است. راستش خودم هم دیگر خجالت میکشم که جلو بزرگان دائم اسم از قانون اساسی بیاورم و خاطرشان را آزرده کنم. پس دفاعیات خود را پیشاپیش برای شکایات احتمالی در آیندهای که معلوم نیست باشم یا نباشم و اگر هم باشم کجا باشم، مینویسم:
اگر احیاناً دختر و پسری در دانشگاه رویم به دیوار، کاری کردند که نباید بکنند و توسط برادران ارزشی مورد استنطاق قرار گرفتند و در کمیته انضباطی اسمی از حقیر بردند که احتمالاً آنها را گول زدم، باور نکنید. البته قبول دارم که باورش سخت است. اما خودتان قضاوت کنید از رابطهی آن دو چه سودی حاصل من میشود؟ اگر اهل لذت بردن از این صحنهها باشم، با امکانات قرن بیست و یکمی، نوع اعلایش در سیدیها و دیویدیهای بازار هست، پایتان را آنجا بگذارید برای قالب کردن یکی از آنها به قیمت پانصد یا هزار تومن دودستی یقهتان را میچسبند. امیدوارم این دفاعیه باعث سوءاستفادهی عشاق دانشگاه نشود که خدای نکرده کارهای بدی انجام دهند و بعد برای تبرئه یادگاری روی دیوار کوتاه من بنویسند.
اگر احیاناً در این چند صباح حضور ما در دانشگاه کسی دزدی کرده است و در بازجوییها محض رضای خدا اعلام کرده است که به توصیهی من بوده، این را هم تمنا میکنم باور نکنید. درست است که کسی غیر از من منبع شرارت نیست. اما توجه کنید من از وقتی که آمدم این دانشگاه آس و پاس بودم، هستم و خواهم بود و اگر قرار بود نصیبی از دزدیها ببرم، تغییری در من ایجاد میشد. دست کم یک روز یک کت و شلوار نو میپوشیدم. باز هم امیدوارم دزدها از این نوشته سوءاستفاده نکنند و راه آسان تبرئه از دزدی را یاد نگیرند. (راستی آن آقای محترمی که اعتبار کارت سلف یک دانشجو را اشتباهاً کم کرده بود، احیاناً اسمی از من نبرده است؟)
اگر احیاناً کسانی مشغول مصرف مواد در خوابگاه یا گوشه و کنار دانشگاه بودند و کسی غفلتاً آنها را گرفت و در زیر فشار بازجوها فیلشان یاد هندوستان کرد، ذکر خیری از جنس خوب ما کردند، جدی نگیرید. درست است که ظاهر ورزشکار و تنومندی ندارم، اما انصاف بدهید معتاد که دیگر نیستم یعنی پولش را ندارم که حتا دو نخ سیگار اشنو ویژه بخرم. از اعتیاد دیگران هم چیزی عایدم نمیشود. حداقل اگر جلو من بکشند شاید دودی به ما برسد، اما از دور چه فایده. خوابگاه باصفایی قبلاً در ادبیات بود ما هم هرازگاهی به بهانهی دیدن دوستان سری به آنجا میزدیم و از راه رفتن در راهرو سرکیف میشدیم که نفهمیدم چی شد که یکهو همه کوچ کردند و رفتند و دیگر اصلاً صفایی ندارد. حضرات مافنگی هم امیدوارم با خواندن این نوشته کار دست ما ندهند.
اگر احیاناً سر جلسه امتحان دیدید کسی جای کس دیگری آمده است یا احیاناً دارد از روی دست بغلدستیاش مینویسد و عذر و بهانه میآورد که من گولش زدم، باور که نکنید، هیچ، خواهشمندم محکم توی گوشش بزنید تا عقدههای دیرینهی من هم خالی شود. اگر من عرضهی تقلب و این جور کارها را داشتم که یک فکری به حال زار خودم میکردم و با این وضعیت اسفبار از دانشگاه اخراج نمیشدم تا سر پیری باز بیایم اینجا مدرک بگیرم. روی این موضوع دیگر زیاد تأکید نمیکنم چون موقع امتحانات هم هست ممکن است باعث بدآموزی شود. به دانشجویان هم توصیه میکنم درستان را بخوانید و اصلاً به این موضوع فکر نکنید که تقلب کنید و اگر گرفتنتان میتوانید همه چیز را به گردن من بیندازید.
اما مسألهای که از همه مهمتر است این که اگر احیاناً برادری انقلابی دارید و میخواهد تجربیات انقلابیاش را در این دانشگاه تکرار کند و به شما میگوید چرا آنجا ساکت نشستی تو هم پاشو کاری کن فکر چاره باش، فکر این دل پاره پاره باش. حرفش را اصلاً جدی نگیرید. حتا اگر به شما گفت در اوین زیاد سخت نمیگذرد و تازه مشهور هم میشوید؛ بیخودی دلتان را برای شهرت و گرین کارت و امریکا صابون نزنید. درست است که مقالهنویسی وصلهای است که بیش از همه به تن من میچسبد، چون کلهام بوی قرمهسبزی میدهد؛ اما بالاخره چطور میتوانید رد پای اخوی گرامی را پاک کنید؟ اخوی از یک طرف میخواهد حتماً اسمش در نشریه توقیفشده باشد تا مشهورتر شود و از طرف دیگر وقتی شما قرار است همه چیز را به گردن من بیندازید، معنی ندارد که برادر انقلابیتان و تمام دار و دستهی همدانشگاهیاش در لیست هیأت تحریریه باشند. باورش کمی سخت است که من به شما بگویم: »این آقاهادی و دوستانش قلم خوبی دارند، مطالب خوبی در وبلاگشان نوشتهاند، از آنها استفاده کنید و تا یادم نرفته بگویم، اتفاقاً آقاهادی برادرتان هم هست با هم آشنا شوید!« لااقل هماهنگ کنید که وبلاگهایشان را تا تمام شدن پروژه تعطیل کنند. تازه یک چیزهایی بنویسید که به گروه خون من هم بخورد. من چه کار دارم به «کوروش» و «فریدون» و «رستم»؟ اصلاً نمیدانم اینها چه کاره هستند، نه از شاهنامه خوشم میآید نه ایران باستان. در کلِ وراجیهایم تو این دانشگاه و حتا قبل از آن، یک بار نشده از این اسمهای عجیب و غریب استفاده کنم. اگر مثلاً از شریعتی انتقاد کنید یا از خاتمی دفاع کنید، یک حرفی.
دفاعیهی آخر این که درست است که با بعضی از دانشجویان و مسؤولان این دانشگاه که رابطهی خوبی با خداوند دارند، سعادت دوستی و آشنایی ندارم و بدون هماهنگی گاهی چیزهایی مینویسم و میگویم که خوششان نمیآید. اما باور کنید شیطان رجیم هم نیستم که منبع تمام شرارتهای دانشگاه و حتا عالم باشم تا اگر ساری از درخت پرید لازم باشد مدرک بیاورم که کار من نبوده است. صادقانه بگویم، گرچه عقاید و افکار شما را نمیپسندم، شما را دوست دارم چون انسانید، با تمام دسیسهها و نیرنگهایتان. حتا اگر همان انسانی باشید که در زیر بار فشارهای دیگران مجبور شوید، انسانهای بیگناه دیگری را قربانی کنید. چه بخواهید، چه نخواهید، شما انسانید و انسانها همه شایستهی دوستی و محبتند، البته اگر زمانه مجال بدهد·
بیانیه هیئت تحریریه پنجره در خصوص نشر اکاذیب و افترا به مدیر مسؤول نشریه پنجره
متأسفانه چندی است که عدهای از دانشجویان ناآگاه با سوءاستفاده از ماجرای مشکوک انتشار نشریه فریاد در تلاشند تا علیه فعالان دانشجویی این دانشگاه که هیچ گونه ارتباطی با دستاندرکاران این نشریه نداشتهاند پروندهسازی کنند. مدیر مسؤول نشریه فریاد در اقدامی شرمآور در تغییر موضعی شدید پس از احضار به کمیته انضباطی در عوض دفاع از خود و نشریهاش به ایراد اتهاماتی بیاساس علیه دیگران و از جمله مدیر مسؤول نشریه پنجره پرداخته است، حال آن که حتا در ندامتنامهای که چند روز پس از انتشار فریاد منتشر کردند اذعان کردند که صرفاً عقاید خودشان را بیان کردهاند و سوءبرداشت شده است. گفتنی است تمام مطالب آن نشریه از برادر وی، هادی سالاری، نویسنده و وبلاگنویس و دوستان وی بود که نامشان در شناسنامه فریاد ذکر شده بود (هادی سالاری در رویدادی مشابه در سال گذشته در دانشگاه رجایی نشریهاش توقیف و برای مدتی بازداشت شده بود) و مطلبی که مورد اعتراض شدید برخی دانشجویان قرار گرفت با عنوان «سخن مدیر مسؤول» نوشته شده بود که قاعدتاً نویسنده و پاسخگوی آن باید خود مدیر مسؤول باشد. در هر صورت چه آن نوشته از خود وی باشد، چه از برادرش باشد، مدیر مسؤول باید پاسخگوی آن باشد. مطابق با قانون اساسی اصل بر برائت افراد است و کسانی که به دیگران اتهام وارد میکنند باید مدارک و مستندات خود را ارائه دهند. در این مورد خاص به جز ادعاهای کذب دانشجویی که متهم به توهین به مقدسات شده است و در تلاش برای تبرئه و تخفیف مجازات خودش هست، مدرکی ارائه نشده است که بدیهی است چنین ادعای بیاساسی در هیچ محکمهی منصفی پذیرفتنی نیست.
ضمن این که مدیر مسؤول نشریه پنجره چه در نشریه خود و چه در دیگر نشریات دانشجویی همواره با ذکر نام خودش مینویسد و هیچ گونه واهمهای از بیان عقاید خود ندارد. وی تا پیش از انتشار نشریه فریاد هیچ گونه آشنایی و مراودهای با دستاندکاران این نشریه نداشته است. در خصوص اظهارات کذب مدیرمسؤول فریاد در کمیتهی انضباطی و ایراد اتهامات بیاساس به مدیر مسؤول پنجره، شکایتی تنظیم شده و به مسؤولان دانشگاه تحویل داده شده است. علیه کسانی که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی دانشجویان و با نشر اکاذیب در طوماری افترا و تهمت به مدیر مسؤول پنجره زدهاند، نیز شکایتی تنظیم شده و به مسؤولان دانشگاه تحویل داده شده است تا اقدام مقتضی را انجام دهند. پس از ایام امتحانات در این خصوص اطلاعرسانی بیشتری صورت خواهد گرفت.
امیدواریم مسؤولان با رسیدگی دقیق و هر چه سریعتر به این شکایات مانع از ضایع شدن حقوق فعالان دانشجویی شده و عدالت را در دانشگاه رعایت کنند و چنان نشود که هر کسی که در معرض اتهام قرار گرفت به جای دفاع از خود به ایراد اتهامات بیاساس علیه فعالان دانشجویی مشغول شود و هر کسی هم به خودش اجازه دهد که با نشر اکاذیب و طومارنویسی با حیثیت و آبروی دیگران در این دانشگاه بازی کند. نحوهی رسیدگی به شکایات طرح شده از طرف مدیر مسؤول نشریه پنجره آزمونی است برای صداقت مسؤولان و نشاندهنده میزان پایبندی ایشان به برقراری عدالت. در صورت عدم رسیدگی عادلانه به این شکایات ما حق خود را برای رسیدگی در مراجع بالاتر محفوظ میدانیم.
ابراهیم اسکافی - کامران ثابتی - وحید قزلسفلی - علی نمازی - عبدالرحمن بستان - کامران جلیل - علی باقری - احسان رامز - نوید سیدآقایزدی - حامد کریمقاسمی - حسامالدین رضایی - عبدالرضا کلمرزی - ابوالفضل گوهری - مسعود هدایتیپور
ضمن این که مدیر مسؤول نشریه پنجره چه در نشریه خود و چه در دیگر نشریات دانشجویی همواره با ذکر نام خودش مینویسد و هیچ گونه واهمهای از بیان عقاید خود ندارد. وی تا پیش از انتشار نشریه فریاد هیچ گونه آشنایی و مراودهای با دستاندکاران این نشریه نداشته است. در خصوص اظهارات کذب مدیرمسؤول فریاد در کمیتهی انضباطی و ایراد اتهامات بیاساس به مدیر مسؤول پنجره، شکایتی تنظیم شده و به مسؤولان دانشگاه تحویل داده شده است. علیه کسانی که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی دانشجویان و با نشر اکاذیب در طوماری افترا و تهمت به مدیر مسؤول پنجره زدهاند، نیز شکایتی تنظیم شده و به مسؤولان دانشگاه تحویل داده شده است تا اقدام مقتضی را انجام دهند. پس از ایام امتحانات در این خصوص اطلاعرسانی بیشتری صورت خواهد گرفت.
امیدواریم مسؤولان با رسیدگی دقیق و هر چه سریعتر به این شکایات مانع از ضایع شدن حقوق فعالان دانشجویی شده و عدالت را در دانشگاه رعایت کنند و چنان نشود که هر کسی که در معرض اتهام قرار گرفت به جای دفاع از خود به ایراد اتهامات بیاساس علیه فعالان دانشجویی مشغول شود و هر کسی هم به خودش اجازه دهد که با نشر اکاذیب و طومارنویسی با حیثیت و آبروی دیگران در این دانشگاه بازی کند. نحوهی رسیدگی به شکایات طرح شده از طرف مدیر مسؤول نشریه پنجره آزمونی است برای صداقت مسؤولان و نشاندهنده میزان پایبندی ایشان به برقراری عدالت. در صورت عدم رسیدگی عادلانه به این شکایات ما حق خود را برای رسیدگی در مراجع بالاتر محفوظ میدانیم.
ابراهیم اسکافی - کامران ثابتی - وحید قزلسفلی - علی نمازی - عبدالرحمن بستان - کامران جلیل - علی باقری - احسان رامز - نوید سیدآقایزدی - حامد کریمقاسمی - حسامالدین رضایی - عبدالرضا کلمرزی - ابوالفضل گوهری - مسعود هدایتیپور
اعلام موجودیت گروه 88 دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان حامیان محمد خاتمی
ما دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان، با توجه به روند نگرانکنندهی وقایع چند سال اخیر در کشور، چه در زمینهی تهدیدهای روزافزون خارجی و چه در زمینهی مسائل داخلی، به ویژه سیاستهایی محدودکننده در دانشگاهها، چه از حیث برخورد با دانشجویان و اخراج استادان فرهیختهی دانشگاهها، و چه از حیث تصویب آییننامههای محدودکنندهی فعالیتهای دانشجویی، بیش از هر زمان دیگری لزوم تغییر در سیاستهای موجود را احساس میکنیم و با توجه به این که سوابق سیاسی و فرهنگی جناب آقای خاتمی در دوران بینظیر اصلاحات نشان داده است که وی بیش از هر شخصیت دیگری، میتواند تحولساز باشد و در میان رجال سیاسی کشور ثابت کرده است که بیش از دیگران پایبند و معتقد به اصول دموکراسی و بیانیه حقوق بشر است، خواستهی ما که برگرفته از نگرانیهای عمیق نسبت به منافع ملی و سرنوشت میهن عزیز است، این است که ایشان هرچه سریعتر حضور خود را در عرصهی انتخابات سرنوشتساز ریاستجمهوری اعلام کنند. تأخیر و انصراف از چنین امر خطیری بیگمان خسارات جبرانناپذیری را در پی خواهد داشت. باشد که ایران بار دیگر بتواند جایگاه محترم و شایستهی خود را بازیابد.
ایمان آذرکیش - ابراهیم اسکافی - حامد افراسی - حسین افشاریان - محسن اکبریان - مهدی اللهیاری - رضا امیرزاده - مجتبی ایزک شیریان - علی باقری - بهنام براهویی - عبدالرحمن بستان - امیر بنیاسدی - رضا بوستانی - حمزه بهرهای - مریم بهفروز - سیامک پژمانفر - مرتضی پوریامنش - علی تقدسی - محمد ثابت - کامران ثابتی - فرزاد جعفری - کامران جلیل - حاتم جمشیدی - خیرالله حسینبر - شهریار حسینبر - قادر حسینی - قاسم حسینیا - حبیب خدری - زینب داوری - محمد درخشان - اسماعیل دودمان - احسان رامز - عابد رجحانی - قنبر رشیدی - جواد رضایت - حسامالدین رضایی - محمد زمانی - صادق ستوده - اکبر سعیدی - نوید سیدآقایزدی - فرهاد شاهمرادلو - میثم شمسی - صمد صادقی - جعفر صالحی - حمید صفرزاده - حسین طاهری - علمدار عبداللهی - جهانگیر عرب - احسان عزیزی - حامد عشایروند - محمدرضا عظیمی - حمزه علیزاده - مرتضی علیزاده - احد علینجاتی - محمد غمگشا - بهنام غیادی - سکینه فرسنگی - محمدرضا کرمی - حسین گریوانی - حسین فدایی - سینا قاسمی - وحید قزلسفلی - فرید کرمی - حامد کریمقاسمی - محسن کریمی - عبدالرضا کلمرزی - داود کیشکوری - حمید گلیپور - محمدرضا لطفی - آرزو لهراسبی - سلمان محمودزهی - سعید مرزبان - سامان مهران - عبدالعظیم معصومی - محمود موحدیتبار - کمالالدین میرزاعلی - مجتبی میری - حوا نارویی - سمیه نجفی - محمد نداف - علی نظری خیرآبادی - علی نمازی - حسین نوروزی - نرجس نوری - یاسر وحیدینیا - مسعود هدایتیپور - میلاد همتیپور - صابر یوسفی
ایمان آذرکیش - ابراهیم اسکافی - حامد افراسی - حسین افشاریان - محسن اکبریان - مهدی اللهیاری - رضا امیرزاده - مجتبی ایزک شیریان - علی باقری - بهنام براهویی - عبدالرحمن بستان - امیر بنیاسدی - رضا بوستانی - حمزه بهرهای - مریم بهفروز - سیامک پژمانفر - مرتضی پوریامنش - علی تقدسی - محمد ثابت - کامران ثابتی - فرزاد جعفری - کامران جلیل - حاتم جمشیدی - خیرالله حسینبر - شهریار حسینبر - قادر حسینی - قاسم حسینیا - حبیب خدری - زینب داوری - محمد درخشان - اسماعیل دودمان - احسان رامز - عابد رجحانی - قنبر رشیدی - جواد رضایت - حسامالدین رضایی - محمد زمانی - صادق ستوده - اکبر سعیدی - نوید سیدآقایزدی - فرهاد شاهمرادلو - میثم شمسی - صمد صادقی - جعفر صالحی - حمید صفرزاده - حسین طاهری - علمدار عبداللهی - جهانگیر عرب - احسان عزیزی - حامد عشایروند - محمدرضا عظیمی - حمزه علیزاده - مرتضی علیزاده - احد علینجاتی - محمد غمگشا - بهنام غیادی - سکینه فرسنگی - محمدرضا کرمی - حسین گریوانی - حسین فدایی - سینا قاسمی - وحید قزلسفلی - فرید کرمی - حامد کریمقاسمی - محسن کریمی - عبدالرضا کلمرزی - داود کیشکوری - حمید گلیپور - محمدرضا لطفی - آرزو لهراسبی - سلمان محمودزهی - سعید مرزبان - سامان مهران - عبدالعظیم معصومی - محمود موحدیتبار - کمالالدین میرزاعلی - مجتبی میری - حوا نارویی - سمیه نجفی - محمد نداف - علی نظری خیرآبادی - علی نمازی - حسین نوروزی - نرجس نوری - یاسر وحیدینیا - مسعود هدایتیپور - میلاد همتیپور - صابر یوسفی
خداحافظ تا فردا
هفتم مهر 1388 است. دانشجوی فارغالتحصیل سیستان و بلوچستان است و دوران خدمت سربازی را در پایتخت میگذارند. 6 ماه خدمت است. اسم و فاميلش را كه ميپرسند؛ به اتيكت روي سينهاش نگاه ميكند. از قضا چند روزی مرخصی دارد. تصمیم میگیرد سری به کاخ سعد آباد بزند.
اتوبوسی را به مقصد تجریش سوار میشود و وارد خیابان دربند میشود.6 متر مانده به كاخ سعدآباد راننده ترمز ميكند. سرش به ميلهي عمودي اتوبوس ميخورد اما به روي خودش نميآورد. به در کاخ سعدآباد که میرسد یک پاسدار نوراني آنجا ایستاده و نگهبانی میدهد. با احترام نزدیک میشود و از نگهبان خواهش میکند: «ببخشید سرکار میخواستم آقای دکتر احمدینژاد را ببینم. یک مشکل اساسی دارم. باید حتماً از ایشان کمک بگیرم.» نگهبان با تعجب نگاهی به دانشجوی سابق سیستان و بلوچستان میکند و میگوید: «برادر! آقای احمدینژاد رییس جمهور نیستند و اینجا هم زندگی نمیکنند.» دانشجو تشکر میکند و میرود.
روز بعد دوباره دانشجوی سابق دانشگاه سیستان و بلوچستان شال و کلاه میکند به طرف کاخ سعدآباد. باز همان نگهبان آنجاست. دوباره نزدیک میشود و میگوید: «ببخشید سرکار اگر ممکن است اجازه بدهید من دکتر احمدینژاد را ببینم. مشکلی هست که ایشان باید دستور رسیدگی بدهند. خواهش میکنم بگذارید بیام تو.» نگهبان که تعجبش از روز قبل هم بیشتر شده است جواب میدهد:«برادر! دیروز هم گفتم که آقای احمدینژاد دیگر رییس جمهور نیستند و اینجا هم زندگی نمیکنند. چه حافظهی ضعیفی دارید. لطفاً یادتان بماند.» دانشجو باز هم خيلي تشکر میکند و دور میشود.
فردای آن روز هم باز دانشجوی سابق سیستان و بلوچستان لباسهایش را میپوشد و باز هم راهی کاخ سعدآباد میشود. از قضا باز هم همان نگهبان آنجاست. دوباره با همان حالت روز اول به نگهبان نزدیک میشود و میپرسد: «ببخشید سرکار اجازه میدهید که من چند دقیقهای آقای احمدینژاد را ببینم. مشکل بزرگی دارم، احتمالاً ایشان میتوانند حلش کنند. خواهش میکنم قربان.» نگهبان که دیگر حالت تعجبش کمی هم، رنگ عصبانیت به خودش گرفته است با صدای بلند جواب میدهد: «برادر! باور کن دکتر احمدینژاد دیگر رییس جمهور نیست. این روز سومی است که از من میپرسی و من هم توضیح میدهم که دیگر ایشان رییس جمهور نیست و اینجا هم نیستند. چرا متوجه نمیشوید.» دانشجوی سیستان و بلوچستان که ناراحتی نگهبان را میبیند این بار جواب میدهد: «من متوجه حرف شما میشوم سرکار. حقیقتش را بخواهید من با این جملهی شما خیلی حال میکنم و به خاطر همین، هر روز میآیم اینجا تا از زبان شما بشنوم و مطمئن بشوم. از شنیدنش هم سیر نمیشوم» نگهبان با تعجب سری تکان میدهد و جواب میدهد: «پس خداحافظ تا فردا!»
اتوبوسی را به مقصد تجریش سوار میشود و وارد خیابان دربند میشود.6 متر مانده به كاخ سعدآباد راننده ترمز ميكند. سرش به ميلهي عمودي اتوبوس ميخورد اما به روي خودش نميآورد. به در کاخ سعدآباد که میرسد یک پاسدار نوراني آنجا ایستاده و نگهبانی میدهد. با احترام نزدیک میشود و از نگهبان خواهش میکند: «ببخشید سرکار میخواستم آقای دکتر احمدینژاد را ببینم. یک مشکل اساسی دارم. باید حتماً از ایشان کمک بگیرم.» نگهبان با تعجب نگاهی به دانشجوی سابق سیستان و بلوچستان میکند و میگوید: «برادر! آقای احمدینژاد رییس جمهور نیستند و اینجا هم زندگی نمیکنند.» دانشجو تشکر میکند و میرود.
روز بعد دوباره دانشجوی سابق دانشگاه سیستان و بلوچستان شال و کلاه میکند به طرف کاخ سعدآباد. باز همان نگهبان آنجاست. دوباره نزدیک میشود و میگوید: «ببخشید سرکار اگر ممکن است اجازه بدهید من دکتر احمدینژاد را ببینم. مشکلی هست که ایشان باید دستور رسیدگی بدهند. خواهش میکنم بگذارید بیام تو.» نگهبان که تعجبش از روز قبل هم بیشتر شده است جواب میدهد:«برادر! دیروز هم گفتم که آقای احمدینژاد دیگر رییس جمهور نیستند و اینجا هم زندگی نمیکنند. چه حافظهی ضعیفی دارید. لطفاً یادتان بماند.» دانشجو باز هم خيلي تشکر میکند و دور میشود.
فردای آن روز هم باز دانشجوی سابق سیستان و بلوچستان لباسهایش را میپوشد و باز هم راهی کاخ سعدآباد میشود. از قضا باز هم همان نگهبان آنجاست. دوباره با همان حالت روز اول به نگهبان نزدیک میشود و میپرسد: «ببخشید سرکار اجازه میدهید که من چند دقیقهای آقای احمدینژاد را ببینم. مشکل بزرگی دارم، احتمالاً ایشان میتوانند حلش کنند. خواهش میکنم قربان.» نگهبان که دیگر حالت تعجبش کمی هم، رنگ عصبانیت به خودش گرفته است با صدای بلند جواب میدهد: «برادر! باور کن دکتر احمدینژاد دیگر رییس جمهور نیست. این روز سومی است که از من میپرسی و من هم توضیح میدهم که دیگر ایشان رییس جمهور نیست و اینجا هم نیستند. چرا متوجه نمیشوید.» دانشجوی سیستان و بلوچستان که ناراحتی نگهبان را میبیند این بار جواب میدهد: «من متوجه حرف شما میشوم سرکار. حقیقتش را بخواهید من با این جملهی شما خیلی حال میکنم و به خاطر همین، هر روز میآیم اینجا تا از زبان شما بشنوم و مطمئن بشوم. از شنیدنش هم سیر نمیشوم» نگهبان با تعجب سری تکان میدهد و جواب میدهد: «پس خداحافظ تا فردا!»
پاسخ همپیمانان به دروغپردازیهای خیمه
در شمارهی 7 نشریه خیمه وابسته به کانون کفای نهاد نمایندگی مقام رهبری، در مطالب متعددی نسبتهای ناروایی به گروه همپیمانان و اعضای آن داده شد. گروه همپیمانان در چهارمین نشست خود تصویب نمود که برای آگاهی دانشجویان توضیحاتی داده شود. در دو جلسه با مدیر مسؤول محترم خیمه گفتگوهایی انجام شد و این پاسخ به آنان داده شد تا مطابق قانون مطبوعات در آن نشریه منتشر شود. از آنجايی که طبق آخرین اظهارات مدیر مسؤول خیمه بخشی از این پاسخ را در خیمه منتشر نخواهند کرد، متن کامل پاسخ همپیمانان در شورا شماره دوم آمده است.
***
غرور و تعصب آنچنان فضای خیمه را پر کرده است که از هراسِ هوای تازه، چماقِ تکفیر و الحاد بر سر دیگران میکوبند. تجمع علاوه برخواستهای اعلام شدهی دانشجویان، دستاورد دیگری هم داشته است که کسی از آن باخبر نبوده است و آن این که گویا بر سیاههی طویل مقدسات خیمهداران یک قلم افزوده است و آن «شورای تجمعکنندگان». معلوم نیست بر مبنای کدام اصول ارزشی و کدام مقدسات است که اگر کسی لب به انتقاد از «شورای تجمعکنندگان» بگشاید ملحد خوانده میشود - البته خدا خیرشان دهد که با صراحت نگفتهاند خون ملحد مباح است. آیا ارزش آدمی در نزد ارزشمداران همین است؟ چه میشود اگر مقدسمآبی به فتوای خیمه عمل کند؟ از کجا جواز صدور فتوای الحاد دیگران را گرفتهاند؟ دو عضو همپیمانان در نشریات خود به نقد عملکرد شورای تجمعکنندگان پرداختهاند و همه هم آنان را میشناسند. شاید این نقدها به حق باشد، شاید هم کاستی داشته باشد؛ اگر مدعیان ارزشها نظر دیگری دارند به دفاع از آن شورا بپردازند، چه لزومی دارد که دادگاه تفتیش عقاید برپا کنند که آیا منتقدانِ شورا شهادتین خود را گفتهاند یا نه؟
مخاطب این نوشته نویسندگانی نیست که سالهاست با خیال آسوده به دروغ و جعل و تحریف و اخیراً تکفیر میپردازند و کسی را یارای پرسشگری از آنان نیست. بلکه مخاطبان ما کسانی هستند که بیخبر از اوضاع دانشگاه و بیاطلاع از پیشینهی دروغپردازان با این تحریفها ممکن است بر گمان باطل بیفتند. ما سالهاست شاهد پدیدهای نادر و عجیب در این دانشگاهیم، افراد خاصی در این دانشگاه بدون حداقلی از اطلاعات لازم دست به قلم شده و با خیالبافی برای خود داستانسرایی کرده و هر چه از دروغ و تهمت میخواهند به مخالفان خود نسبت میدهند و با امکانات انبوه در شبنامهها و روزنامههای خود منتشر میکنند. اگر اهالی خیمه قصد دارند دربارهی همپیمانان بنویسند چرا هیچ نیازی احساس نکردند که با اعضای فعال این گروه هم گفتگو کنند؟ پاسخ روشن است، برای دروغ گفتن و تخریبِ دیگران نیازی به اطلاعات دقیق نیست، کسی هم که جرأت رویارویی با آنان را ندارد، پس دلیلی ندارد خودشان را زحمت بدهند.
ادامه این پاسخ را در وبلاگ گروهی همپیمانان بخوانید.
***
غرور و تعصب آنچنان فضای خیمه را پر کرده است که از هراسِ هوای تازه، چماقِ تکفیر و الحاد بر سر دیگران میکوبند. تجمع علاوه برخواستهای اعلام شدهی دانشجویان، دستاورد دیگری هم داشته است که کسی از آن باخبر نبوده است و آن این که گویا بر سیاههی طویل مقدسات خیمهداران یک قلم افزوده است و آن «شورای تجمعکنندگان». معلوم نیست بر مبنای کدام اصول ارزشی و کدام مقدسات است که اگر کسی لب به انتقاد از «شورای تجمعکنندگان» بگشاید ملحد خوانده میشود - البته خدا خیرشان دهد که با صراحت نگفتهاند خون ملحد مباح است. آیا ارزش آدمی در نزد ارزشمداران همین است؟ چه میشود اگر مقدسمآبی به فتوای خیمه عمل کند؟ از کجا جواز صدور فتوای الحاد دیگران را گرفتهاند؟ دو عضو همپیمانان در نشریات خود به نقد عملکرد شورای تجمعکنندگان پرداختهاند و همه هم آنان را میشناسند. شاید این نقدها به حق باشد، شاید هم کاستی داشته باشد؛ اگر مدعیان ارزشها نظر دیگری دارند به دفاع از آن شورا بپردازند، چه لزومی دارد که دادگاه تفتیش عقاید برپا کنند که آیا منتقدانِ شورا شهادتین خود را گفتهاند یا نه؟
مخاطب این نوشته نویسندگانی نیست که سالهاست با خیال آسوده به دروغ و جعل و تحریف و اخیراً تکفیر میپردازند و کسی را یارای پرسشگری از آنان نیست. بلکه مخاطبان ما کسانی هستند که بیخبر از اوضاع دانشگاه و بیاطلاع از پیشینهی دروغپردازان با این تحریفها ممکن است بر گمان باطل بیفتند. ما سالهاست شاهد پدیدهای نادر و عجیب در این دانشگاهیم، افراد خاصی در این دانشگاه بدون حداقلی از اطلاعات لازم دست به قلم شده و با خیالبافی برای خود داستانسرایی کرده و هر چه از دروغ و تهمت میخواهند به مخالفان خود نسبت میدهند و با امکانات انبوه در شبنامهها و روزنامههای خود منتشر میکنند. اگر اهالی خیمه قصد دارند دربارهی همپیمانان بنویسند چرا هیچ نیازی احساس نکردند که با اعضای فعال این گروه هم گفتگو کنند؟ پاسخ روشن است، برای دروغ گفتن و تخریبِ دیگران نیازی به اطلاعات دقیق نیست، کسی هم که جرأت رویارویی با آنان را ندارد، پس دلیلی ندارد خودشان را زحمت بدهند.
ادامه این پاسخ را در وبلاگ گروهی همپیمانان بخوانید.
دفاع از صادق هدایت
(این یادداشت در نشریه شورا شماره دوم منتشر شده است)
نشریات دانشجویی اخیراً مطالبی را دربارهی صادق هدایت نوشتهاند. پس از گذشت چند دهه از فوت وی، حضور مداوم این نویسنده بزرگ معاصر نشاندهندهی اهمیت آثار وی است. اما متأسفانه اغلب این نوشتهها حاکی از آن است که یا نویسنده شناختی از ادبیات و نقد ادبی نداشته یا صرفاً خواسته است بر «سبیل عقاید رایجِ» حکومتی نویسنده را به قصدِ قربت بکوبد.نشریه مردم وابسته به انجمن علمی مردمشناسی صرفاً به معرفی کارهایی که وی در زمینه مطالعات فرهنگی انجام داده است بسنده کرده است و روی سخن این نوشته نیست. قصد من بررسی دو نوشتهای است که در نشریات دو تشکل اسلامی دانشگاه نوشته شده است که یکی با عدم شناخت هدایت همراه است و دیگری خودکشی چند دانشجو را به طرز احمقانهای به افکار وی نسبت داده است. نویسنده قلم انجمن که عنوان «نقدی بر سگ ولگرد هدایت» را برگزیده است، برداشتهای کاملاً فانتزی خود را ابتدا به صادق هدایت و سپس به این داستان نسبت میدهد. زمانی که قرار است متنی نقد شود به ویژه در نقد مدرن، متن باید مورد استناد باشد نه آن چه منتقد به گمان خود به نویسنده نسبت میدهد. مرگِ مؤلف یعنی این که وقتی نویسنده اثری را کامل کرده و عرضه میکند دیگر رابطهاش با اثر قطع شده و این اثر است که باید مورد نقد قرار گیرد نه این که باز هم با استناد به افکار نویسنده بخواهیم اثر را نقد کنیم، در این صورت اصالت اثر از میان میرود. در حقیقت در نقد مدرن از طریق نقدِ اثر به افکار نویسنده پی میبرند نه این که مسیر وارونه باشد. مشکل اصلی دیگر نقدِ با استناد به نویسنده این است که اگر زمانی در تعلق اثر به نویسنده شک و شبههای ایجاد شود، تمام ماحصل منتقد بر باد میرود و معلوم نیست آثاری که نویسندهای مشخص ندارند چگونه باید نقد شود. مسلم صادقی، نویسنده قلم انجمن نوشته است «با توجه به حس ناسیونالیستی هدایت که بر کسی پوشیده نیست»، در واقع دیدگاه خود را میخواهد با «بر کسی پوشیده نیست» بر خواننده تحمیل کند. گرچه هدایت چه ناسیونالیست باشد، چه نباشد، در نقد داستانش تأثیری ندارد، او به هیچ معنایی ناسیونالیست نبوده است. البته او بارها ناراحتی خود را از هجوم اعراب به ایران نشان داده است و تعلق خاطری نسبت به ایران پیش از اسلام داشته و گاهی حتا در این راه به افراط رفته است به گونهای که متأسفانه از برخی نوشتههایش بوی نفرت نژادی نسبت به اعراب را میتوان احساس کرد که البته پذیرفته نیست. (داستان آخرین لبخند از مجموعه سایه روشن را ببینید.) هدایت بر خلاف ناسیونالیستهایی که دائم دم از فرهنگ پربار و غنی ایران میزنند به نقد و حتا تحقیر رفتارهای خرافی ایرانیان دست میزند و در کتاب نیرنگستان مجموعهای از باورهای پوچ و خرافی رایج در میان ایرانیان را جمعآوری کرده است.اما در داستان سگ ولگرد او تلاشش تصویر کردن وضعیت اسفبار سگ در جامعهی سنتی و مذهبی ایران است. این شرایط در داستان سگ ولگرد این گونه توصیف میشود: «همه محض رضای خدا او را میزدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتاد جان دارد برای ثواب بچزانند.» اگر خواننده ناخودآگاه با سگ ولگرد همذاتپنداری (و نه همزادپنداری!) میکند بدین خاطر است که در آن داستان، نویسنده چشمان سگ را به چشمان انسان شبیه میکند: «در ته چشمان او یک روح انسانی دیده میشد... نه تنها یک تشابه بین چشمهای او و انسان وجود داشت بلکه یک نوع تساوی دیده میشد.» بقیهی برداشتهای انتزاعی منتقد و ارتباط داستان با «انحطاط تمدن ایرانی» هیچ سندیتی در متن داستان ندارد. اما نکتهی عجیب و دور از ذهن این است که نویسندهی قلم انجمن «استشمام بوی سگ ماده» را نماد «اهداف پوچ و هوسرانی» و دلیل «فنا»ی جامعه میداند، به نظر نمیرسد هیچ منتقدی تا کنون دست به چنین ابتکاری زده باشد. عشق و حتا رابطهی جنسی چه ربطی به پوچی و انحطاط دارد؟ داستان اگر نمادین هم باشد، عشق بیشتر نشانهی تکامل است تا انحطاط. گرچه تشبیهات نویسنده هیچ کدام اساسی ندارد، اما این یکی ناخودآگاه افکار «ضد سکس» افراطی منتقد را برملا کرده است. نوشتهی نشریه سراج وابسته به بسیج دانشجویی صرفاً بازتاب دیدگاه قشر عقبماندهی جامعه است که هیچگاه به خود زحمت خواندن آثار صادق هدایت را ندادهاند. نویسنده سراج به طرز احمقانهای صادق هدایت را نظریهپرداز خودکشی میداند. شناخت او از هدایت آنقدر ناچیز است که نمیداند او داستاننویس است و نه نظریهپرداز و هیچگاه در هیچ نوشتهای کسی را مستقیم یا غیرمستقیم به خودکشی تشویق یا ترغیب نکرده است. ریشهی واکنشهای اینگونه اقشار سنتی و عقبماندهی جامعهی ایران را میتوان در داستانهای واقعگرایانهی هدایت دانست که آینهای است تمامنما از زندگی اقشار متمول و متدین جامعه. آینهای که چون پلشتیها و دورنگیهای آنان را بازتاب میدهد و خشم آنان را برمیانگیزد، به هر قیمتی، حتا رواج شایعات بیاساس، باید شکسته شود. اوج آن را میتوان در داستان «حاجی آقا» دید. اگر نویسندگان محترم نشریات دانشجویی نیتی غیر از لجنپراکنی به سرمایههای فرهنگی کشور را دارند، بدیهی است که پیش از نوشتن دربارهی نویسندگان و آثارشان لازم است سری هم به آثار نویسنده بزنند تا ناچار نشوند توهمات خود را به وی نسبت دهند.
نشریات دانشجویی اخیراً مطالبی را دربارهی صادق هدایت نوشتهاند. پس از گذشت چند دهه از فوت وی، حضور مداوم این نویسنده بزرگ معاصر نشاندهندهی اهمیت آثار وی است. اما متأسفانه اغلب این نوشتهها حاکی از آن است که یا نویسنده شناختی از ادبیات و نقد ادبی نداشته یا صرفاً خواسته است بر «سبیل عقاید رایجِ» حکومتی نویسنده را به قصدِ قربت بکوبد.نشریه مردم وابسته به انجمن علمی مردمشناسی صرفاً به معرفی کارهایی که وی در زمینه مطالعات فرهنگی انجام داده است بسنده کرده است و روی سخن این نوشته نیست. قصد من بررسی دو نوشتهای است که در نشریات دو تشکل اسلامی دانشگاه نوشته شده است که یکی با عدم شناخت هدایت همراه است و دیگری خودکشی چند دانشجو را به طرز احمقانهای به افکار وی نسبت داده است. نویسنده قلم انجمن که عنوان «نقدی بر سگ ولگرد هدایت» را برگزیده است، برداشتهای کاملاً فانتزی خود را ابتدا به صادق هدایت و سپس به این داستان نسبت میدهد. زمانی که قرار است متنی نقد شود به ویژه در نقد مدرن، متن باید مورد استناد باشد نه آن چه منتقد به گمان خود به نویسنده نسبت میدهد. مرگِ مؤلف یعنی این که وقتی نویسنده اثری را کامل کرده و عرضه میکند دیگر رابطهاش با اثر قطع شده و این اثر است که باید مورد نقد قرار گیرد نه این که باز هم با استناد به افکار نویسنده بخواهیم اثر را نقد کنیم، در این صورت اصالت اثر از میان میرود. در حقیقت در نقد مدرن از طریق نقدِ اثر به افکار نویسنده پی میبرند نه این که مسیر وارونه باشد. مشکل اصلی دیگر نقدِ با استناد به نویسنده این است که اگر زمانی در تعلق اثر به نویسنده شک و شبههای ایجاد شود، تمام ماحصل منتقد بر باد میرود و معلوم نیست آثاری که نویسندهای مشخص ندارند چگونه باید نقد شود. مسلم صادقی، نویسنده قلم انجمن نوشته است «با توجه به حس ناسیونالیستی هدایت که بر کسی پوشیده نیست»، در واقع دیدگاه خود را میخواهد با «بر کسی پوشیده نیست» بر خواننده تحمیل کند. گرچه هدایت چه ناسیونالیست باشد، چه نباشد، در نقد داستانش تأثیری ندارد، او به هیچ معنایی ناسیونالیست نبوده است. البته او بارها ناراحتی خود را از هجوم اعراب به ایران نشان داده است و تعلق خاطری نسبت به ایران پیش از اسلام داشته و گاهی حتا در این راه به افراط رفته است به گونهای که متأسفانه از برخی نوشتههایش بوی نفرت نژادی نسبت به اعراب را میتوان احساس کرد که البته پذیرفته نیست. (داستان آخرین لبخند از مجموعه سایه روشن را ببینید.) هدایت بر خلاف ناسیونالیستهایی که دائم دم از فرهنگ پربار و غنی ایران میزنند به نقد و حتا تحقیر رفتارهای خرافی ایرانیان دست میزند و در کتاب نیرنگستان مجموعهای از باورهای پوچ و خرافی رایج در میان ایرانیان را جمعآوری کرده است.اما در داستان سگ ولگرد او تلاشش تصویر کردن وضعیت اسفبار سگ در جامعهی سنتی و مذهبی ایران است. این شرایط در داستان سگ ولگرد این گونه توصیف میشود: «همه محض رضای خدا او را میزدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتاد جان دارد برای ثواب بچزانند.» اگر خواننده ناخودآگاه با سگ ولگرد همذاتپنداری (و نه همزادپنداری!) میکند بدین خاطر است که در آن داستان، نویسنده چشمان سگ را به چشمان انسان شبیه میکند: «در ته چشمان او یک روح انسانی دیده میشد... نه تنها یک تشابه بین چشمهای او و انسان وجود داشت بلکه یک نوع تساوی دیده میشد.» بقیهی برداشتهای انتزاعی منتقد و ارتباط داستان با «انحطاط تمدن ایرانی» هیچ سندیتی در متن داستان ندارد. اما نکتهی عجیب و دور از ذهن این است که نویسندهی قلم انجمن «استشمام بوی سگ ماده» را نماد «اهداف پوچ و هوسرانی» و دلیل «فنا»ی جامعه میداند، به نظر نمیرسد هیچ منتقدی تا کنون دست به چنین ابتکاری زده باشد. عشق و حتا رابطهی جنسی چه ربطی به پوچی و انحطاط دارد؟ داستان اگر نمادین هم باشد، عشق بیشتر نشانهی تکامل است تا انحطاط. گرچه تشبیهات نویسنده هیچ کدام اساسی ندارد، اما این یکی ناخودآگاه افکار «ضد سکس» افراطی منتقد را برملا کرده است. نوشتهی نشریه سراج وابسته به بسیج دانشجویی صرفاً بازتاب دیدگاه قشر عقبماندهی جامعه است که هیچگاه به خود زحمت خواندن آثار صادق هدایت را ندادهاند. نویسنده سراج به طرز احمقانهای صادق هدایت را نظریهپرداز خودکشی میداند. شناخت او از هدایت آنقدر ناچیز است که نمیداند او داستاننویس است و نه نظریهپرداز و هیچگاه در هیچ نوشتهای کسی را مستقیم یا غیرمستقیم به خودکشی تشویق یا ترغیب نکرده است. ریشهی واکنشهای اینگونه اقشار سنتی و عقبماندهی جامعهی ایران را میتوان در داستانهای واقعگرایانهی هدایت دانست که آینهای است تمامنما از زندگی اقشار متمول و متدین جامعه. آینهای که چون پلشتیها و دورنگیهای آنان را بازتاب میدهد و خشم آنان را برمیانگیزد، به هر قیمتی، حتا رواج شایعات بیاساس، باید شکسته شود. اوج آن را میتوان در داستان «حاجی آقا» دید. اگر نویسندگان محترم نشریات دانشجویی نیتی غیر از لجنپراکنی به سرمایههای فرهنگی کشور را دارند، بدیهی است که پیش از نوشتن دربارهی نویسندگان و آثارشان لازم است سری هم به آثار نویسنده بزنند تا ناچار نشوند توهمات خود را به وی نسبت دهند.
اشتراک در:
پستها (Atom)