۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

دوم خرداد

دوم خرداد

دوم خرداد دیگری هم گذشت و خبرها حاکی از آن است ظاهراً در تهران این روز شور و حال دیگری داشته است. خوشا به سعادت آنانی که در آن‌جا بودند و خاطرات‌شان را زنده کردند. دوم خرداد برای بسیاری از هم‌نسلی‌های من روز بزرگ و خاطره‌انگیزی است، برای من هم.

دوم خرداد برای من یعنی وقتی رییس جمهور صحبت می‌کند، دلت بلرزد و اشک در چشمانت جمع شود. دوم خرداد یعنی هیچ یک از بخش‌های خبری تلویزیون را از دست ندهی تا شاید حرف تازه‌ای از جنس شور و امید بشنوی. دوم خرداد یعنی اگر قرار است مصاحبه‌ی رییس جمهور با سی‌ان‌ان نیمه شب پخش می‌شود بیدار بمانی تا مبادا یک لحظه‌اش را از دست بدهی. دوم خرداد یعنی خریدن روزنامه واجب‌تر از نان شب، یعنی گاهی برای خریدن روزنامه در صف بایستی. دوم خرداد معنی‌اش این بود که تو هم حق داری، تو هم شهروندی و تو هم می‌توانی حرف بزنی و اعتراض کنی. دوم خرداد یعنی خیل نشریات دانشجویی کپی شده‌ و رنگ و رو ‌پریده که می‌خواهند ادای روزنامه‌های حرفه‌ای را دربیاورند. حرفه‌ای نیستند، اما خط قرمزی هم ندارند. دوم خرداد یعنی دانشگاه پاتوق روشن‌فکران و سیاست‌مداران و بحث آزادی و دموکراسی و جامعه مدنی. ...

آن روزها رفتند و من سال‌هاست که نه شوق خریدن روزنامه دارم و نه تلویزیون نگاه می‌کنم.

 

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

انتخابات مهم است

هر کسی هم که این جمله را گفته باشد فرقی نمی‌کند، واقعیت این است که بعضی مواقع انتخابات مهم می‌شود هر چند بعضی وقت‌ها هم اصلاً مهم نیست. وقتی انتخابی وجود دارد بر سر مسائل مهمی اختلاف وجود دارد، انتخابات مهم می‌شود. در این دوره خیلی از کسانی که نسبت به روند این چهار سال انتقاد دارند گمان می‌کنند که این انتخابات خیلی مهم است، چاره‌ای هم جز این نیست. اگر راهی برای تغییر وضع موجود باشد همین انتخابات است. البته این احتمال هم وجود داشته باشد که کلاً هیچ راهی برای تغییر نباشد. از آن‌جا که ما وظیفه داریم خوش‌بین و امیدوار باشیم، پس این انتخابات مهم است. بنابراین باید در این انتخابات شرکت کنیم و من هم در انتخابات شرکت می‌کنم.
چهار نامزد از صافی شورای نگهبان رد شده‌اند و قاعدتاً باید به یکی از این‌ها رأی بدهیم. البته اگر سیاست‌مدار خیلی باسابقه‌ای مثل اعضای نهضت آبادی باشید می‌توانید به دو نفر هم رأی بدهید. اصولاً نهضت آزادی آن قدر مهم است که همیشه دو تا نامزد دارد. در سال 75 هم خودشان دو نامزد معرفی کردند که هیچ کدام از صافی عبور نکردند و بعد قهر کردند و اصلاً به هیچ کس رأی ندادند. به هر حال این کاندیداها ویژگی اساسی‌شان این است که یا احمدی‌نژادند یا این که با ایشان فرق دارند و البته تفاوت‌شان با احمدی‌نژاد یا کم است یا زیاد. رضایی از آن‌هایی است که به نظرم خیلی با احمدی‌نژاد فرق ندارد. می‌ماند دو بزرگوار دیگری که اصطلاحاً به آن‌ها اصلاح‌طلب می‌گویند. ما هم که از دوسوسور آموخته‌ایم که خیلی به دنبال دلیل در نام‌گذاری‌ها نباشیم، وقتی می‌بینیم دیگران می‌گویند اصلاح‌طلب، ما هم می‌گوییم اصلاح‌طلب.
یکی از این کاندیداها آقای موسوی است که اشکال اساسی‌اش این است که بیست سال حضور مهمی در فضای سیاسی نداشته است. در عوض آقای کروبی خیلی فعال بوده است. احزاب مهم و تأثیرگذار اصلاح‌طلب جانب آقای موسوی را گرفته‌اند، در عوض افراد مشهور و تأثیرگذار هم جانب آقای کروبی را گرفته‌اند. اگر بپذیریم که به هر حال دولت اصلاح‌طلبِ فرضی از میان حامیان نامزد پیروز تشکیل خواهد شد، عقلانیت سیاسی حکم می‌کند که از کسی حمایت کنیم که قابلیت بیشتری دارد و کارشناسان بیشتری را می‌تواند در دولت خودش به هم‌کاری دعوت کند. بنابراین با این دیدگاه، به نظر می‌رسد که رأی دادن به موسوی قابل توجیه‌تر از کروبی است. به هر حال حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و کارگزاران سازندگی نیروهای باتجربه و کارشناس زیادی دارند که به خوبی می‌توانند دولتی کارآمد را تشکیل بدهند. در میان افرادی که از آقای کروبی حمایت کرده‌اند انسان‌های خوش‌فکر و باتجربه هستند، اما دولت بدون کسانی که تجربه‌ی مسوولیت اجرایی دارند قابل تصور نیست.
البته مسأله‌ی مهم تغییر روند موجود است، هر دو نامزد شعار تغییرات اساسی داده‌اند، بنابراین تا حدودی هدف هر دو به هم نزدیک است اما میرحسین موسوی اگر واقعاً قصد داشته باشند از پتانسیل احزاب اصلاح‌طلب حامی‌اش استفاده کند، ظرفیت بالاتری را برای پیشبرد اهدافش دارد.