۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

امروز که سبز همۀ رنگ‌هاست به فردایش بیندیشیم.

شاملو زمانی گفته بود ما ایرانی‌ها مثل خفتگانی هستیم که فقط زمانی حرکت می‌کنیم که بخواهیم از این پهلو به آن پهلو بغلتیم .

نه شاملو که خیلی‌ها تا دیروز فکر می‌کردند ما ایرانی‌ها همچون پیکری پیر و فرتوت دراز به دراز در این تاریخ پرشتاب افتاده‌ایم و اگر چیزی هم می‌بینم در خواب می‌بینیم. اما شاملو و آن کسانی که وضع امروز ما را رقم زده‌اند یک چیز رابه حساب نیاورده بودند و آن خونی بود که در شریان‌های این پیر فرتوت چند هزار ساله جریان دارد، قلبی که می‌تپید و خفته‌ای که هر لحظه امکان بیدار شدن داشت.

امروز ما درست در لحظه ای هستیم که این خفته برخاسته است، دامن پر گردش را تکانده و بلند قامت‌تر از همیشه تمام تئوری‌ها و داستان‌ها و سهل‌پنداری‌ها را به سُخره گرفته است . گواه سخن من همین جنبشی است که زیر پوست که نه، در تمام اجزای این مُلک جریان دارد. جنبشی سبز که با تمام لحظات تاریخ ما متفاوت است، در قالب تنگ هیچ تئوری و نظریه‌ای نمی‌گنجد و می‌خروشد و راهش را به جلو باز می‌کند. تنها آنها که گوش خود رامحکم گرفته‌اند و سر در برف فرو کرده‌اند آن را نمی‌بینند. یا می‌بینند و باور نمی‌کنند.

این جنبش سبز با همۀ جنبش‌ها و حرکت‌ها و برخاستن‌های ما در دیروزهای تاریخ‌مان فرق دارد. کسی در این جنبش بی هویت نیست در عین اینکه همه هم یک هویت ندارند . عکس و علم و بیرق هیچ افسونگری بر افراشته نیست، که در این جنش همه حرف از واقعیت اینجا و اکنون است . در این جنبش هیچ کسی دیگری را به ته صف نمی‌راند چرا که همه با هم برابرند. به تفاوت‌های‌ یکدیگر احترام می‌گذاریم، احترامی نه از جنس تعارف و اغماض. احترامی همه از سر فهم . در این جنبش آن‌کس که با حجاب است در کنار کسی است که معترضِ حجاب اجباریست؛ آن‌کس که الله اکبر می‌گوید و آن‌کس که برای اعتراض الله اکبر می‌گوید؛ آن‌کس که دلبسته انقلاب است و آن‌کس که منتقد نظام . آن‌کس که رأیش را می‌خواهد در کنار آن‌کس که هیچ وقت رأی نداده و اکنون آمده تا با پاهایش رأی بدهد. آن‌کس که به میرحسین رأی داده در کنار آنکس که به میرحسین هم رأی نداده. آن‌کس که دیندار است در کنار آن‌کس که دولت را جدا از دین می‌خواهد.

این تفاوت‌ها در این جنبش رنگ نباخته، رها نشده در خانۀ کسی جا نمانده. این هویت ها باعث شرمساری هیچ کس نیست. مردم با حفظ این تفاوت‌ها و با عِلم به آنها و برای بروز آنها به این جنبش پیوسته‌اند. سرچشمۀ این جنبش بر کسی پیدا نیست گویی از اعماق همان تاریخ کسالت بار قطره قطره جوشیده و به این رود خروشانی که ما در آنیم رسیده . سند این جنبش به نام کسی نیست این جنبش امامی ندارد به تعداد شر کت کنندگانش معنا دارد .

از هر کجای این جنبش عکسی بگیری سبز است لازم نیست در فردای پیروزی عکسی سانسور شود. اگر در انقلاب عکس امام ماند و عکس مصدق حذف شد اگر عکس شعائیان را کسی ندید و عکس شریعتی تحمل شد تا رفته رفته رنگ ببازد، این جنبش همه جایش یک رنگ است .

همه آنها را که تا دیروز منتقدشان بودی را می‌بینی و می‌دانی فردا و پس فردا هم منتقدشان خواهی بود اما دستش را به مهر می‌فشاری .

زن و مرد بودن دیگر دیوار بین آدم‌ها نیست و تمام آنچه که سال‌ها رشتند تا بگویند زن یک صف مرد یک صف در این جنش پنبه شد به باد رفت . تمام دیوارهایی که خشت بر روی خشت 30 سال بین آدم‌ها کشیدند تا آنها در حصار فردیت‌شان محبوس شوند در آنی دود شد به هوا رفت. آن منفردها در کنار هم ایستاده‌اند ولی یک توده بی شکل نشده‌اند. اکنون روشن شده‌است که در تمام این سال‌ها درون هر حصاری، زیستی جریان داشته و هویتی شکل گرفته و جوانه‌ای سر زده. که این جنبش اینقدر سبز است .

جنبش سبز منتظر و معطل هیچ تئوریسینی نیست که آن را مدرن بنامد یا سنتی یا پسامدرن. این جنبش شناسنامه‌ای به نام خودش و برای خودش صادر کرده به نامی که شبیه نام هیچ‌کس نیست. این جنبش مولود یک نفر و ده نفر و صد نفر نیست که اگر به زندان رفتند و اعتراف کردند که سبز نیستند و زردند به خزان بنشیند. مردم افسون نشده‌اند که بتوان سِحر حرکت‌شان را باطل کرد. این مردم پُر از شور زندگی و پر از شعور زنده بودنند، راه می‌روند و دیگر نمی‌توان آنها را متوقف کرد و میرحسین چه هوشی دارد که این را فهمیده است. این مردی که بیست سال نگفت آن وقت هم که گفت بریده بریده سخن گفت در دل جنبش که ایستاد دیگر یک کُنش‌گر تاریخی بود که سلیس و زیبا سخن می‌گفت و این، هم از اقبال اوست و هم از اقبال جنبش سبز که سخنگویش - نه امام و پیشوایش- تاریخ را خوب می‌فهمد و برای جازدن و وادادن و پا پس کشیدن نه استعدادی دارد و نه انگیزه ای. موسوی خود می‌داند که در دل این جنبش، میر حسین است و جدا از آن سیاستمداری که هیچ کس نامش را به یاد نخواهد آورد .

دیدن همۀ آن تصویری که ترسیم شد هم آسان است هم دشوار. آسان، اگر تفاوت‌ها را ببینیم و دشوار اگر تن‌آسایی مجبورمان‌کند تفاوت‌ها را از قلم بیاندازیم. آسان اگر سبز همۀ رنگ ها بماند و دشوار اگر کاهلی وادارمان ‌کند مردم را یک کاسه کنیم. آسان، اگر بخواهیم جنبش سبز با شعار رستن ایران ادامه یابد و دشوار اگر سوداگرانی باشیم که نخواهیم این رود باغ همسایه را نیز سبز کند.

پس اینک که سبز همۀ رنگ‌هاست، امروز که همزیستی تفاوت‌ها زیبایی و قدرت این جنبش را آشکار کرده به فکر فردایش باشیم. به فکر باشیم و از خود و دیگر یارانِ‌مان در این لحظۀ بیداری تاریخ بپرسیم که چه کنیم و چه باید کرد تا فردا سبز هیچ‌یک از رنگ‌هایش را نبازد و ماجرای غم‌انگیز خودی و غیرخودی یکبار برای همیشه از کشور ما رخت بربندد.

و تاریخ منتظر هیچ خفته‌ای نخواهد ماند. این را همیشه گفته است.

یک جمهوری‌خواه

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

خلق یک اصطلاح جدید

اخبار حوادث اخیر در ایران به طرز چشم‌گیری در سراسر جهان منتشر شده است. مسأله‌ی جالب توجه از حیث زبان‌شناختی خلق یک اصطلاح جدید است که گویا دانش‌آموزی در یکی از دبیرستان‌ها به کار برده است و این احتمال وجود دارد که استفاده از آن فراگیرتر شود. یک معلم مدرسه در نیویورک نقل کرده است که زمانی که یکی از دانش‌آموزان با مدیر سخت‌گیر مدرسه بگو مگو کرده است و به نتیجه نرسیده است رو به هم‌کلاسی‌هایش این اصطلاح را به کار برده است:

Let's go Iranian on him

منظور او از این اصطلاح این بوده است که دست به یک اعتراض سازمان‌دهی شده علیه او بزنیم. در واقع این اصطلاح تحت تأثیر اعتراضات خیابانی در ایران ساخته شده است.

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

بازگشت دین؟

جان ورنر مولر

بوداپست- این تضاد نخ‌نماشده است که امریکا مذهبی است و اروپا سکولار. در هر حال، اخیراً از بعضی جهات، این تضادِ کلیشه‌ای عملاً برعکس شده است: دین در آخرین انتخابات ریاست جمهوری امریکا تقریباً نقشی بازی نکرده است، در حالی که در طیف گوناگونی از کشورهای اروپا، مناقشات عمده‌ای بر سر دین درگرفته است، گویی باز مسأله‌ی ایمان مسأله‌ی اصلی سیاست در اروپا شده است.

نیکولاس سارکوزی، رییس جمهور فرانسه را در نظر بگیرید. در موارد متعددی بیان کرده است که کشورش نیازمند به بازنگری در سنتِ جداییِ سخت‌گیرانه‌ی دولت و دین، یعنی «لائیسیته» است. به ویژه طبق نظر این «کاتولیک فرهنگی» که به اقرار خودش دو بار طلاق گرفته است، فرانسه باید «سکولاریسم مثبت» را گسترش بدهد. در مقابلِ لائیسیته‌ی منفی که طبق نظر سارکوزی «طرد و محکوم می‌کند»، لائیسیته‌ی مثبت دعوت به «گفتگو» می‌کند و بر منافع اجتماعی حاصل از دین صحّه می‌گذارد.

سارکوزی در نطق به شدت انتقادبرانگیزش در رُم در انتهای سال 2007، بر ریشه‌های مسیحی فرانسه که «بزرگ‌ترین دختر کلیساست» تأکید کرد، علاوه بر این در دیدارش از عربستان سعودی به ستایشِ اسلام پرداخت. او اکنون خواهان طرح اختصاص یارانه به سازمان‌های مذهبی است این پیشنهادِ سیاسی بسیاری از منتقدانِ سکولارش را آشفته کرده است.  

گرایش جدید به مذهب پس از دوره‌ای  طولانی که فرض بر این بود که سکولاریزاسیون دخالت دین در سیاست را کم‌تر و کم‌تر کرده است- پدیده‌ای مختص فرانسه نیست. حزب مردم اسپانیا در انتخابات مارس 2008 تلاش زیادی کرد تا کاتولیک‌ها را در حمایت از خودش بسیج کند. کلیسا از حزب مردم در مقابل خوزه لوئیس رودریگز زاپاترو که حمایتش از ازدواج مردان هم‌جنس‌گرا، تسهیل در قوانین طلاق و برچیدن دروس اجباریِ دینی از برنامه‌ی درسیِ دولتی، بسیاری از محافظه‌کارانِ مذهبی را آشفته کرده بود، حمایت کرد. زاپاترو سرانجام احساس کرد لازم است به نماینده‌ی واتیکان بگوید که اسقف‌های اسپانیا باید از دخالت در مبارزات انتخاباتی (که او در آن برنده شد) دست بردارند.

سیلویو برلوسکونی، نخست‌وزیر ایتالیا، عجولانه به بحرانی در قانون اساسی دامن زد زیرا تلاش داشت با فوریت قانونی را به تصویب برساند که مانع از جدا کردن بیماران در حال کوما از دستگاه‌های تنفس مصنوعی بود. برای بسیاری از ناظران این موضوع یادآورِ تلاش حزب جمهوری‌خواه امریکا برای نشان دادن «تعهدش به زندگی» در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش بود.

سرانجام، بریتانیاست که شاید به طور معمول آن را سکولارترین کشور غرب اروپا بدانند و از این رو کم‌ترین احتمال بازگشت هر نوع دینی (خارج از جامعه‌ی مسلمانان) در این کشور وجود دارد. حزب تازه‌نیروگرفته‌ی محافظه‌کار به رهبری دیوید کامرون به اظهارات متفکرانی ملقّب به «محافظه‌کاران سرخ» گوش می‌کند که اصرار دارند حزب باید به تاچریسم پشت کرده و پذیرای جامعه‌ی مدنی، اجتماعات محلی، خانواده و به خصوص دین باشد که نیروی عمده‌ی تقویت‌کننده‌ی مسؤولیت‌پذیری در رفتارهای اجتماعی است.

خلاصه‌ی کلام، در این‌جا الگویی وجود دارد. اما مسأله این نیست که افراد در کشورهای مختلف اروپا دارند مذهبی‌تر می‌شوند، به ندرت دلیلی مؤید این موضوع پیدا می‌شود. اما به لحاظ جهانی، شاید دلایل خوبی باشد برای شروع گفتگو درباره‌ی آن‌چه جامعه‌شناسان آن را ظهور «جوامع پساسکولار» توصیف می‌کنند و اروپا را از آن استثنا می‌کنند. آنچه به درستی مناقشات عمومی جدید حول و حوش دین را توضیح می‌دهد چیز دیگری است، چیزی سیاسی است: دوراهی دشواری است که احزاب راست‌گرا و راست میانه‌ی اروپا باید تکلیف خودشان را با آن روشن کنند.

بسیاری از این احزاب از اقتصاد بازار افراطی یا دست کم سهم قوی آزادسازی اقتصادی دفاع می‌کنند. درست پس از بحران مالی از این مواضع عقب‌نشینی کردند و تلاش کردند که موضعی نرم‌تر و وجهه‌ای خردمندانه‌ پیدا کنند.

البته در جستجوی آن‌چه کامرون «نگاه، احساس و هویتِ» جدید نامیده است، این احزاب تفاوت چندانی با هم دارند: از یک طرف، تلاش کرده‌اند که خودشان را مدرن‌تر  نشان دهند برای مثال انتصاب شمار بیشتری از زنان و افرادی از اقلیت‌های نژادی در پست‌های دولتی. از طرف دیگر، خودشان را دشمنان قسم‌خورده‌ی نسبی‌گرایی اخلاقی مفروض چپ نشان داده‌اند تصویری که در آن بازگشت به دین آشکارا مفید است.

در حقیقت، برخی از روشن‌فکران نزدیک به راست مدتی طولانی است که از رویکرد باز نسبت به مهاجران مسلمان اروپا و نسل‌های بعدی‌شان هواداری می‌کنند. زمانی که آنان بخواهند رأی بدهند، منطق حکم می‌کند که آن‌ها در عوضِ حزب چپ سکولار که آن را مدافع ولنگاری اخلاقی می‌دانند، از حزب محافظه‌کار حمایت کنند، هر چند که ریشه‌های کاتولیک داشته باشد.

البته نمی‌توان گفت که تمام این گرایش‌ها به دین، اقدام انتخاباتی صرفاً سودجویانه‌ است. به ویژه در مواجهه با بحران مالی، دین منبعی برای آن چیزی است که سارکوزی و آنگلا مرکل، صدراعضم آلمان، پروژه‌ی «اخلاقی کردن سرمایه‌داری» می‌نامند.

ایده‌ی بی‌راهی نیست. سنت عمیق و مشخصی در اندیشه‌ی اجتماعی کاتولیک وجود دارد. اما جدی گرفتن این سنت‌ها در مقایسه با حتا دموکرات‌مسیحی‌های منعطف، مستلزم دگرگونی‌های بسیار بیشتری در سرمایه‌داری است که شامل توزیع گسترده‌تر مالکیت‌ها و سازوکارهایی برای مداخله‌ی کارگران در مدیریت است. نظریه‌های «محافظه‌کاری سرخ» باید تا حدودی در این مسیر حرکت کند، اما باید دید که آیا می‌توانند این نظریه‌ها را به عمل دربیاورند یا نه.

فعلاً وسوسه‌ی راست‌گرایان اروپایی برای یافتن «نگاه نو» از طریق گزینش گرایش به دین وجود دارد، و باید منتظر باشیم ببینیم که آیا می‌تواند راهبردِ انتخاباتیِ موفقی باشد یا نه. در هر حال، آن‌ها باید به خاطر داشته باشند که آغاز کردن کالترکامپف (نبرد دین و دولت) بازی با آتش است: شاید تا مدتی بتوانیم از احساسات مذهبی استفاده‌ی ابزاری بکنیم، اما چنین احساساتی را نمی‌توان همواره از بالا کنترل کرد.

*- جان-وارنر مولر دانشیار سیاست در دانشگاه پرینستون است.