۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

پاسخی درباره دفاع از صادق هدایت

این نوشته را مدتها پیش آقای مسلم صادقی برای من فرستادند که مربوط به یادداشت دفاع از صادق هدایت </a>می شود. بدختانه من در وضعیتی نبودم که بتوانم این پاسخ را در نشریات دانشگاه منتشر کنم و در آینده هم این کار برایم مقدور نیست. انتشار این یادداشت در هر یک از نشریات دانشگاه ایرادی ندارد البته اگر از خودشان اجازه بگیرند.
***
<strong>به نام خدا</strong>

<strong>پذیرش نقد آقای اسکافی:</strong>

اول به عنوان مطلب ایشان بر میخوریم" دفاع از صادق هدای</a>ت" سوالی که پیش می آید این است که چه حمله ای صورت گرفته که آقای اسکافی لباس رزم پوشیده و به دفاع پرداخته اند؟(هرچند بعد از چاپ مطلب اینجانب متاسفانه طیف وسیعی از مطالب بر علیه هدایت نوشته شد که ما فعلا کاری به این دوستان نداریم چرا که مخالفت ایشان بر ما روشن بود).
دوم وقتی یک اثر خوانده میشود شخص میتواند با ارائه یک نظر شخصی نظرش را راجع به اثر بگوید حال چه موافق مدافعان کمربسته و چه مخالف ایشان.
حال  در اینجا قصد اصلی یک نقد ادبی سیستماتیک نبوده بلکه نوشتن یک نظر شخصی بوده همین!البته با یک سری اهداف که بعد به آن هم خواهیم رسید.
متاسفانه در جای جای دفاعیه ی آقای اسکافی شاهد تعمیم جزء به کل هستیم مثلا ایشان از مرگ مولف صحبت میکنند اما فراموش میکنند که مرگ مولف فقط و فقط یکی از روشهای نقد است و نه تنها ترین روش نقد.
از طرفی هرکسی که متنی را مینویسد در واقع قصد دارد(و دوست دارد) شخص مخاطب را با خود همراه کند حال اینکه آقای اسکافی نامش را تحمیل میگذارند بر میگردد به آزادی بیان که ما هم به آن احترام میگذاریم.
جالب است که آقای اسکافی با عبارت مرگ مولف شروع میکنند و با اثبات ناسیونالیست نبودن هدایت  مطلب را ادامه میدهد!!
ناسیونالیست به کار رفته در متن کاملا صحیح است و ازایشان میخواهم یک سر به فرهنگ لغت بزنند!!!!
اتفاقا از این حس استفاده شده آنجا که مسئله را روی ایران برمیگردانیم و حتی خود هدایت اعتراف میکند که در آثارش توجه به جامعه ی ایران جزء لاینفک آثارش است مثلا میگوید در داستان "علویه خانم" من همان اسب درشکه هستم و مردم سوار آن جامعه ی ایران که من باید بارآنها را بکشم.
در ادامه به مطالب عجیب و غریبی از آقای اسکافی برمیخوریم که با سابقه ای که ایشان سراغ داریم اصلا قابل هضم نیست.
در اینکه هدایت به ایران قبل از اسلام علاقه داشته شکی نیست اما سوال این است به چه چیز ایران علاقه داشته ؟ بله آقای اسکافی به فرهنگ و تمدن آن. به نمایشنامه  ی "پروین دختر ساسان " رجوع فرمایید که هدایت به توصیف جام و بت و بربط میپردازد.وگرنه خاک که همان خاک است.
و اتفاقا همیشه هدایت به پربار بودن فرهنگ آن زمان اشاره دارد ولی جالب بود که شما برای اثبات حرفتان به کتاب"نیرنگستان " اشاره میکنیداما حرفتان را با آوردن اینکه این کتاب مجموعه ای از خرافات است نقض میکنید.
این رزمجوی گرامی فراموش میکند که فرهنگ ما ، خرافات ما نیست مثلا زبان ما جزء فرهنگ ماست کجا دیده اید که هدایت از زبان پارسی نفرت خود را نشان دهد؟در کتاب نیرنگستان اتفاقا به خرافاتی اشاره میرود که بیشترشان مربوط به حمله اعراب به این طرف است و مخصوصا از زمان صفویان به این طرف که در زمان صفویان اوج ترویج این خرافات به اسم اعتقادات بود.
پس این کتاب در راستای فرهنگ ستیزی نیست بلکه در راستای خرافه ستیزی است.و اتفاقا مهری بر تایید ناسیونالیست بودن هدایت.
شاید در هر زمانی اعتقادات ما هم جزء فرهنگمان باشد اما تمام فرهنگ ما نیست(در اینجا باز تعمیم آقای اسکافی را دیدیم).
نمیدانم ایشان چگونه ادعای هدایت دوستی میکنید اما درباره ی افکار او کلمه ی متاسفانه را به کار میبرد در حالیکه مهمترین مشخصه ی یک نویسنده افکار اوست.
ایشان میفرمایند:  "متاسفانه از برخی نوشته هایش بوی نفرت نژادی نسبت به اعراب را میتوان احساس کرد که البته پذیرفته نیست"
در اینجا به کلمه ابتدایی و سه کلمه پایانی عبارت بالا دقت کنید حالا ادعاهای ایشان را میشنویم:
دفاع از صادق هدایت(یعنی دفاع از افکارش)!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
دفاع از آثارش!!!!؟؟؟؟؟
ناسیونالیست نبودن هدایت؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
سینه چاک دادن برای هدایت؟؟؟؟!!!!!!!!
آقای اسکافی شما با این جمله تان حداقل جبهه ی خود را بر علیه هدایت مشخص کردید و برای همین بود که برای اولین بار در تاریخ انجمنهای اسلامی و بسیج این دو همراه به این بنده ی بی پناه حمله کردند وبنده خوشحالم که یک نوآوری درین سال کردم و آن اتحاد انجمن اسلامی و بسیج بود!!
درجمله پایانی بنده میخواستم "ارتباط بین سگ و خواننده " را نشان دهم که متاسفانه گاف میدهم و با یک غلط املایی اشتباه میکنم در اینجا نقد آقای اسکافی را میپذیریم و عذر خواهی میکنیم از تمام مخاطبان.
نتیجه ی پایانی آقای اسکافی راجع به بوی سگ ماده و بنده واقعا مضحک است و البته چندش آور.
وقتی بنده می آیم و چنین برداشتی میکنم باید تمام موضوعها را بر همان اساس برداشت کنم نه اینکه وسط بحث جامعه و برگشت به تمدن سابق بیایم و از عشق دو سگ بگویم. هرچند بنده اینجا عشقی نمی بینم در این داستان سگ ماده عامل است عامل جدا شدن سگ از صاحبش(عشق اصلی که تا پایان داستان به خاطرش تلاش میکند)است و در واقع عامل ذلت سگ داستان، حال این چگونه تکاملی است که آقای اسکافی میفرمایند باید از خود ایشان پرسید؟
برای تجلی عشق میتوان به داستانهای دیگر هدایت رجوع کرد و ببینیم که عشق یعنی چه؟(درپایان همین داستان هم عشق را میبینیم که سگ به دنبال ماشین میدود).
حتی بنده میخواستم از سگ ماده که ایران را به سوی خود جلب میکند با ظاهری بسیار زیباو... به عنوان نماد از چیز دیگری یاد کنم که از ترس جانم بیخیال شدم.
و جالبه که ایشان با به کار بردن کلماتی مثل"دور از ذهن" "برملا کردن افکار" در واقع نظر عاشقانه اش را تحمیل میکند کاری که ایشان حرام کرده بودند.

سخن پایانی:
" نقدی برسگ ولگرد هدایت" مطلبی کوتاه بود تا شاید حداقل یادی از این نویسنده ی توانا شده باشد و هم یادی از داستانهای ایشان والبته کسی که اینکار را میکند صد البته دوستدار هدایت بوده و نه دشمن کمربسته ی او. ما توانستیم به نتیجه برسیم و به هدف دلخواه نائل شویم. اما هدف نوشتن متن آقای اسکافی و یا توهین هایی که در بقیه ی نشریه ها به هدایت شد برما معلوم نگردید که با خراب جلوه دادن چهره ی هدایت(یکی از ماندگارترین چهره های ادبیات کشور) به چه میخواهند برسند؟ولی با این وجود نظر همه را محترم میشماریم.
تنها خواهش بنده از آقای اسکافی این است که اگر بار دیگر هدایت را در خواب دیدند(اینطور که به گوش ما رسید ایشان هر شب با آقای هدایت در خواب ارتباط دارندو بعد از چاپ مطلب ما تن آقای هدایت در گور لرزیده!!!!!چرا؟ نمیدانیم.)
و آقای هدایت فرمان جهاد دادند ایشان قبلش خبر دهند تا ما هم آماده ی رزم شویم و شبیخون نزنند.
با آرزوی خوابی خوش برای آقای صادق هدایت و مدافع کمربسته ی ایشان آقای ابراهیم اسکافی.

هیچ نظری موجود نیست: