۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

آی آدم‌ها

اوضاع اسف‌بار و وحشتناکی است، هر روز در لابه‌لای خبرها اعلام می‌شود که یک نفر دیگر هم به لیست محکومین به اعدام اضافه شده است. فارغ از این که چه کسی و چرا محکوم به اعدام می‌شود، مخالفت با اعدام باید به یکی از خواست‌های جدی جامعه‌ی ایرانی و بخش فعال آن جنبش سبز بدل شود. در مورد دلایل مخالفت با اعدام بحث‌های زیادی شده است و از زوایای گوناگونی مخالفان اعدام به این موضوع پرداخته‌اند. قصدم پرداختن به این موضوع نیست اما بد نیست به بخشی از این استدلال‌ها اشاره کنم. اول این که اجرای حکم اعدام برگشت‌ناپذیر و به عبارت بهتر جبران‌ناپذیر است. هر چقدر هم که یک سیستم قضایی عادلانه باشد، باز هم درصدی احتمال وجود دارد که اشتباهی رخ داده باشد. یک زندانی حبس ابد را بعد از بیست سال هم می‌توان آزاد کرد و تا حدودی جبران خسارت کرد، اما حکم اعدام را حتا اگر درست یک ساعت بعد از اعدام هم اسناد نقض‌کننده‌ی جدید رو شود، نمی‌توان تغییر داد. از سوی دیگر عده‌ای معتقدند که وجود افراد تعلق اجتماعی هم دارد و به عبارت دیگر آدم‌ها فقط به خودشان تعلق ندارند و به محیط‌ و اجتماعات‌شان نیز تعلق دارند. اعدام یک شخص فقط مجازات او نیست بلکه مجازات وابستگان وی نیز تلقی می‌شود، در حالی که آن‌ها هیچ نقشی در جرائم فرد ندارند. وقتی کسی اعدام می‌شود احتمالاً چند نفر پدر یا مادرشان را از دست می‌دهند، شخصی هم احتمالاً همسر یا دوستش را ناگهان از دست می‌دهد. عده‌ای دیگر هم اساساً با هر گونه مجازات غیرانسانی مخالفند. 

اعدام مخالفان حکومت البته موضوع مهم‌تری است. اگر حکومت «جمهوری» باشد قاعدتاً باید تلاشش حفظ حقوق اولیه مردم باشد. در این حالت توجیه اعدام برخی از شهروندان به دلیل مخالفت یا مقابله با حکومت جمهوری امر محالی است. در واقع جواز صدور حکم قضایی برای مخالفان سیاسی نقض جمهوریت نظام است. در مورد متهمان اخیر مسأله خیلی پیچیده‌تر هم هست. اگر آدم‌ربایی را بازداشت افراد، قطع ارتباط آنان با دنیای خارج و تلاش برای استفاده از آنان برای رسیدن به مقاصد گروه آدم‌ربا تلقی بکنیم؛ در این صورت اتفاقاتی که پس از انتخابات اخیر رخ داد را بیشتر می‌توان در رده‌ی آدم‌ربایی تلقی کرد، تا برخورد قضایی با متخلفان. قبل از آن که آدم‌ربایان پیروزمندانه به اظهارات گروگان‌ها استناد کنند، باید پاسخ روشنی در مورد اتهام روشن آدم‌ربایی بدهند. چه دلیلی وجود داشته است که عده‌ای از فعالان سیاسی و مطبوعاتی ناگهان بازداشت شده‌اند و ارتباط‌‌شان با دنیای بیرون قطع شده است. در این مدت آن‌ها کجا بوده‌اند و چه بلایی بر سرشان آمده است. چگونه می‌توان باور کرد افرادی که وضعیت‌شان رو به وخامت گراییده است و حرف‌هایی عجیبی زده‌اند که تا به حال کسی از آنان نشنیده بوده است، شکنجه نشده‌اند؟ آیا قوانین ما آدم‌ربایی را اگر از سوی حکومت باشد، مجاز می‌داند؟ در احکام صادره به جز اعترافات متهمانی که بیش از سه ماه در وضعیت نامعلوم به سر می‌بردند، به نظر می‌رسد مدرک دیگری وجود ندارد. آقای خامنه‌ای اعترافات افراد علیه دیگران را غیرمسموع اعلام کرده است، دیگر علما البته هر گونه اعترافی را که در وضعیت نامعلوم گرفته شده باشد، غیرمسموع می‌دانند. 

از سوی دیگر به نظر می‌رسد که دیدگاه‌های سیاسی متهمان نیز در این حکم نقش داشته است. این وضعیت دفاع از آن‌ها را برای عده‌ای از سیاسیون محافظه‌کار دشوار کرده است. متأسفانه فضای سوءتفاهم و انگ زدن آن‌چنان رایج است که میان دفاع از حقوق افراد و پشتیبانی از عملکرد و مرام و اعتقادات آن فرد به راحتی نمی‌توان تفاوت قائل شد. بدون هیچ بهانه‌ای گاهی با توسل به دروغ به فعالان سیاسی انگ می‌زنند، چه برسد به این که در این مورد اظهار نظری هم بکنند. همه می‌دانیم به محض این که کسی از حق حیات اعضای انجمن پادشاهی سخن بگوید تریبون‌های فاشیستی اتهامات هم‌دستی و هم‌کاری و توطئه را ردیف خواهند کرد. اما این وضعیت نباید توجیهی برای بی‌اعتنایی ما به سرنوشت این افراد بشود. اول آن‌که آن‌ها انسانند و باید از حقوق انسان‌ها دفاع کرد و دوم این که اگر امروز مقاومتی صورت نگیرد فردا این وضعیت دامن‌گیر همه خواهد شد. جنبشی که هویتش را ضدخشونت تعریف کرده است نمی‌تواند بی‌اعتنا به این خشونت عریان باشد. گرچه هیچ‌گونه تعلق خاطری نسبت به مرام و عقاید و حتا عملکرد این گروه نداریم، اما دفاع از حق حیات آنان و حق برخورداری از محاکمه‌ی عادلانه وظیفه‌ی همه‌ی ماست. فرازو نشیب‌های سیاسی در ایران نشان داده است که بارها و بارها جای حاکم و محکوم عوض شده است، پس لغو مجازات اعدام به سود همه است، هم حاکمان و هم محکومان. دست کم فضا اندکی امن‌تر خواهد شد، زیرا در آن صورت همه اطمینان خواهند داشت که هر اتفاقی هم که بیفتد از حق حیات برخوردار خواهند بود.

هیچ نظری موجود نیست: