۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

دفاع از صادق هدایت

(این یادداشت در نشریه شورا شماره دوم منتشر شده است)
نشریات دانشجویی اخیراً مطالبی را درباره‌ی صادق هدایت نوشته‌اند. پس از گذشت چند دهه از فوت وی، حضور مداوم این نویسنده بزرگ معاصر نشان‌دهنده‌ی اهمیت آثار وی است. اما متأسفانه اغلب این نوشته‌ها حاکی از آن است که یا نویسنده شناختی از ادبیات و نقد ادبی نداشته یا صرفاً خواسته است بر «سبیل عقاید رایجِ» حکومتی نویسنده را به قصدِ قربت بکوبد.نشریه مردم وابسته به انجمن علمی مردم‌شناسی صرفاً به معرفی کارهایی که وی در زمینه مطالعات فرهنگی انجام داده است بسنده کرده است و روی سخن این نوشته نیست. قصد من بررسی دو نوشته‌ای است که در نشریات دو تشکل اسلامی دانشگاه نوشته شده است که یکی با عدم شناخت هدایت همراه است و دیگری خودکشی چند دانشجو را به طرز احمقانه‌ای به افکار وی نسبت داده است. نویسنده قلم انجمن که عنوان «نقدی بر سگ ولگرد هدایت» را برگزیده است، برداشت‌های کاملاً فانتزی خود را ابتدا به صادق هدایت و سپس به این داستان نسبت می‌دهد. زمانی که قرار است متنی نقد شود به ویژه در نقد مدرن، متن باید مورد استناد باشد نه آن چه منتقد به گمان خود به نویسنده نسبت می‌دهد. مرگِ مؤلف یعنی این که وقتی نویسنده اثری را کامل کرده و عرضه می‌کند دیگر رابطه‌اش با اثر قطع شده و این اثر است که باید مورد نقد قرار گیرد نه این که باز هم با استناد به افکار نویسنده بخواهیم اثر را نقد کنیم، در این صورت اصالت اثر از میان می‌رود. در حقیقت در نقد مدرن از طریق نقدِ اثر به افکار نویسنده پی می‌برند نه این که مسیر وارونه باشد. مشکل اصلی دیگر نقدِ با استناد به نویسنده این است که اگر زمانی در تعلق اثر به نویسنده شک و شبهه‌ای ایجاد شود، تمام ماحصل منتقد بر باد می‌رود و معلوم نیست آثاری که نویسنده‌ای مشخص ندارند چگونه باید نقد شود. مسلم صادقی، نویسنده قلم انجمن نوشته است «با توجه به حس ناسیونالیستی هدایت که بر کسی پوشیده نیست»، در واقع دیدگاه خود را می‌خواهد با «بر کسی پوشیده نیست» بر خواننده تحمیل کند. گرچه هدایت چه ناسیونالیست باشد، چه نباشد، در نقد داستانش تأثیری ندارد، او به هیچ معنایی ناسیونالیست نبوده است. البته او بارها ناراحتی خود را از هجوم اعراب به ایران نشان داده است و تعلق خاطری نسبت به ایران پیش از اسلام داشته و گاهی حتا در این راه به افراط رفته است به گونه‌ای که متأسفانه از برخی نوشته‌هایش بوی نفرت نژادی نسبت به اعراب را می‌توان احساس کرد که البته پذیرفته نیست. (داستان آخرین لبخند از مجموعه سایه روشن را ببینید.) هدایت بر خلاف ناسیونالیست‌هایی که دائم دم از فرهنگ پربار و غنی ایران می‌زنند به نقد و حتا تحقیر رفتارهای خرافی ایرانیان دست می‌زند و در کتاب نیرنگستان مجموعه‌ای از باورهای پوچ و خرافی رایج در میان ایرانیان را جمع‌آوری کرده است.اما در داستان سگ ولگرد او تلاشش تصویر کردن وضعیت اسف‌بار سگ در جامعه‌ی سنتی و مذهبی ایران است. این شرایط در داستان سگ ولگرد این گونه توصیف می‌شود: «همه محض رضای خدا او را می‌زدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتاد جان دارد برای ثواب بچزانند.» اگر خواننده ناخودآگاه با سگ ولگرد هم‌ذات‌پنداری (و نه همزادپنداری!) می‌کند بدین خاطر است که در آن داستان، نویسنده چشمان سگ را به چشمان انسان شبیه می‌کند: «در ته چشمان او یک روح انسانی دیده می‌شد... نه تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت بلکه یک نوع تساوی دیده می‌شد.» بقیه‌ی برداشت‌های انتزاعی منتقد و ارتباط داستان با «انحطاط تمدن ایرانی» هیچ سندیتی در متن داستان ندارد. اما نکته‌ی عجیب و دور از ذهن این است که نویسنده‌ی قلم انجمن «استشمام بوی سگ ماده» را نماد «اهداف پوچ و هوس‌رانی» و دلیل «فنا»ی جامعه می‌داند، به نظر نمی‌رسد هیچ منتقدی تا کنون دست به چنین ابتکاری زده باشد. عشق و حتا رابطه‌ی جنسی چه ربطی به پوچی و انحطاط دارد؟ داستان اگر نمادین هم باشد، عشق بیشتر نشانه‌ی تکامل است تا انحطاط. گرچه تشبیهات نویسنده هیچ کدام اساسی ندارد، اما این یکی ناخودآگاه افکار «ضد سکس» افراطی منتقد را برملا کرده است. نوشته‌ی نشریه سراج وابسته به بسیج دانشجویی صرفاً بازتاب دیدگاه قشر عقب‌مانده‌ی جامعه است که هیچ‌گاه به خود زحمت خواندن آثار صادق هدایت را نداده‌اند. نویسنده سراج به طرز احمقانه‌ا‌ی صادق هدایت را نظریه‌پرداز خودکشی می‌داند. شناخت او از هدایت آن‌قدر ناچیز است که نمی‌داند او داستان‌نویس است و نه نظریه‌پرداز و هیچ‌گاه در هیچ نوشته‌ای کسی را مستقیم یا غیرمستقیم به خودکشی تشویق یا ترغیب نکرده است. ریشه‌ی واکنش‌های این‌گونه اقشار سنتی و عقب‌مانده‌ی جامعه‌ی ایران را می‌توان در داستان‌های واقع‌گرایانه‌ی هدایت دانست که آینه‌ای است تمام‌نما از زندگی‌ اقشار متمول و متدین جامعه. آینه‌ای که چون پلشتی‌ها و دورنگی‌های آنان را بازتاب می‌دهد و خشم آنان را برمی‌انگیزد، به هر قیمتی، حتا رواج شایعات بی‌اساس، باید شکسته شود. اوج آن را می‌توان در داستان «حاجی آقا» دید. اگر نویسندگان محترم نشریات دانشجویی نیتی غیر از لجن‌پراکنی به سرمایه‌های فرهنگی کشور را دارند، بدیهی است که پیش از نوشتن درباره‌ی نویسندگان و آثارشان لازم است سری هم به آثار نویسنده بزنند تا ناچار نشوند توهمات خود را به وی نسبت دهند.

۱ نظر:

azadiran گفت...

این حرفها در مورد جهنم و این حکومت مبارک جمهوری اسلامی که به ادم اجازه حرف زدن نمی دهد بیشتر ادم را نا امید می کند تا نوشته های هدایت